داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

کنسرت

بیرون سالن کنسرت ازدحام زیادی دیده می‌شد. مردم از صبح زود جمع شده بودند تا بعد از سال‌ها هنرنمایی بزرگترین نوازنده کشورشان را از نزدیک ببیند. اتوموبیل‌های گران قیمت پشت سر هم در مقابل سالن توقف می‌کردند، مردها شیک‌پوش و زن‌های آراسته از آن‌ها پیاده می‌شدند. هر لحظه بر تعداد جمعیت مشتاق افزوده می‌شد. ویولون نواز نابینایی با لباس ژنده بین جمعیت ایستاده بود و با تمام توان سعی می کرد توجه مردم را جلب کند. هر چند سرو صدای زیاد جمعیت مانع از این بود که صدای سازش به درستی شنیده شود. چند تا بچه دور او را گرفته بودند و با اشتیاق به صدای سازش گوش می‌کردند. چند اسکناس خرد در مقابلش روی زمین ریخته بود. درهای سالن باز شد و مردم بلیط به دست وارد سالن شدند. 

جمعیت با هیجان و اشتیاق ایستاده بودند و با تمام توان کف می‌زدند. پرده‌های سالن نمایش به آرامی شروع به کناررفتن کردند. پشت پرده ویولون نواز نابینا ایستاده بود. پیرمرد عینکش را از روی صورتش برداشت. ویولونش را به دست گرفت و به آرامی شروع به نواختن کرد. همان آهنگی را زد که لحظاتی پیش بیرون سالن می‌نواخت. هنوز لباس های مندرس به تن داشت.  

 

 

 پی‌نوشت:

نسخه اصلاح شده توسط علی اشرفی:  

اتومبیل‌های گران قیمت پشت سر هم در مقابل سالن توقف می‌کردند، مردها شیک‌پوش و زن‌های آراسته از آن‌ها پیاده می‌شدند.
مردم از صبح زود جمع شده بودند تا بعد از سال‌ها هنرنمایی بزرگترین نوازنده کشورشان را از نزدیک ببیند.
ویولون نواز نابینای ژنده‌پوش بین جمعیت ایستاده بود و با تمام توان سعی می کرد توجه مردم را جلب کند.
هر چند سرو صدای زیاد جمعیت مانع از این بود که صدای سازش به درستی شنیده شود.
ویولون‌نواز، بی‌اعتنا به بی‌اعتنایی مردم به مسیر خود ادامه داد، عینکش را برداشت و از در مخصوص مهمانان ویژه وارد سالن شد.  

 

نسخه اصلاح شده توسط هپلی:   

جمعیت بی صبرانه منتظر اجرای نمایش بودند ٬ صدای تشویق قطع نمیشد .
با کنار رفتن پرده اشتیاق چندین ساله جمعیت برای شنیدن صدای ویلون مشهور ترین نوازده چندبرابر شده بود .
پرده کنار رفت و پیرمردی با لباس مندرس نمایان شد و صدای کف زدن مردم با تعجب و شرمساری قطع شد
همان پیرمردی بود که هنگام ورود به تالار ٬ جلوی در ایستاده بود و می نواخت تا نوجه مردم را جلب کند ولی فقط چند سکه جمع کرده بود .  
 
 

نظرات 15 + ارسال نظر
مرتضی توکلی شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 19:30 http://dastanak.blogsky.com

کمی طولانی شده. اگر پیشنهادی برای کوتاه کردن یا بهبود داستان دارید با کمال میل می‌شنوم

علی اشرفی شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 19:31 http://dokkan.blogsky.com

اتومبیل‌های گران قیمت پشت سر هم در مقابل سالن توقف می‌کردند، مردها شیک‌پوش و زن‌های آراسته از آن‌ها پیاده می‌شدند.

مردم از صبح زود جمع شده بودند تا بعد از سال‌ها هنرنمایی بزرگترین نوازنده کشورشان را از نزدیک ببیند.

ویولون نواز نابینای ژنده‌پوش بین جمعیت ایستاده بود و با تمام توان سعی می کرد توجه مردم را جلب کند.
هر چند سرو صدای زیاد جمعیت مانع از این بود که صدای سازش به درستی شنیده شود.

ویولون‌نواز، بی‌اعتنا به بی‌اعتنایی مردم به مسیر خود ادامه داد، عینکش را برداشت و از در مخصوص مهمانان ویژه وارد سالن شد.

التماسدعا.

شروع داستان بهتر شد. ولی دو خط آخرت «ویولون‌نواز، بی‌اعتنا ...» بی تعارف افتضاح است.

مرجان دورودی وخانم علیزاده شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 21:54 http://dastanenaft.blogfa.com

با سلام:

نخستین همایش سراسری داستان نفت آبادان شروع به کار کرد...
1.برنامه های نخستین همایش سراسری داستان نفت آبادان
2.تاریخچه پالایشگاه نفت آبادان
3.بیوگرافی تعدادی از نویسندگان دعوت شده
4.اسامی 30 نویسنده دعوت شده به همایش
5.داستانهایی از نویسندگان انجمن داستان آبادان

منتظر نظرات و پیشنهادات شما عزیزان هستیم

لی شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 22:44 http://www.leee.blogsky.com/

سلام
داستان خوبی است اما به رغم تلاش شما برای زدن ضربه در پایان داستان این اتفاق نمی افتد و اواسط کار لو رفت که نوازنده همان پیرمرد است...
موفق باشید

ساما یکشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 13:44 http://mateel.ir/

1طرح داستان طرح خوبی بود .
2ولی ای کاش متن داستان از نوازندگی پیرمرد نابینا شروع می شد .
3.یک نکته مهم که رعایت نمی کنیم این است که ما در داستان نباید خبر بدهیم بل که باید عمل را به تصویر بکشیم . مثلا " او عصبانی بود " یک خبر است ولی " در را محکم به هم کوبید " یک عمل است که هم عصبانی بودن را می فهماند و هم یک عمل را نشان می دهد . یا مثلا "فلانی عینکی است " خبر است ولی " فلانی عینکش را روی چشمش گذاشت و.... " این یک عمل است . در داستان باید از عمل داستانی استفاده کرد نه از خبر .مثلا در این داستان "چند اسکناس خرد در مقابلش روی زمین ریخته بود. " یک خبر است ولی اگر می گفت " کسی اسکناسی را انداخت روی اسکناس های جلوی پیرمرد " این یک عمل بود و چند جمله دیگر . مثل جمله اول و "پشت پرده ویولون نواز نابینا ایستاده بود. " و..
4. زبان داستان باید زبان معیار باشد . زبان معیار زبان پایتخت یک کشور و زبان روزنامه ها و تلویزیون است . لباس ژنده - لباس مندرس -توجه مردم را جلب کردن - هرچند و.. از زبان معیار بالاترند و به زبان رسمی و حتی ادبی وارد می شوند .
5.ممنون

۱- توجه می‌شود
۲- ممنون

علی اشرفی یکشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 20:52 http://dokkan.blogsky.com


یعنی چی آقا !

یعنی چی که افتضاحه؟ این چه طرز انتقاد کردن از یه منتقده؟ همین گنده‌باقالی‌ها و همون کوتوله‌ها و اون یکی وطن‌فروش‌ها و این یکی . . .

اصلن حالا که اینطور شد:

توپ تانک فشفشه
عدسه ، آروغ ، دل‌غشه
نوشابه توی شیشه‌شه
خر گاری رو می‌کشه
سین حرف قبل از شه
صاد حرفه بعد از شه


در ضمن با نظر Leee هم موافقم.

دوباره که خواندم دیدم افتضاح نیست. فقط چنگی به دل نمی‌زند.
با مایلی‌کهن هم شوخی نکن! خطرناکه!

هپلی پنج‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 15:13 http://happali.blogsky.com

جمعیت بی صبرانه منتظر اجرای نمایش بودند ٬ صدای تشویق قطع نمیشد .
با کنار رفتن پرده اشتیاق چندین ساله جمعیت برای شنیدن صدای ویلون مشهور ترین نوازده چندبرابر شده بود .
پرده کنار رفت و پیرمردی با لباس مندرس نمایان شد و صدای کف زدن مردم با تعجب و شرمساری قطع شد

همان پیرمردی بود که هنگام ورود به تالار ٬ جلوی در ایستاده بود و می نواخت تا نوجه مردم را جلب کند ولی فقط چند سکه جمع کرده بود .

امیر حبیبی پنج‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 00:30 http://www.bakalamat.blogfa.com

سلام . تا بعد...

ابتهاچ پنج‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 02:01 http://eqtisad.co.cc

سلام
البته این که هر سه نسخه این داستانک را گذاشتید خوشم آمد.
البته اصلاح شده توسط آقای هپلی نسبتا بسایر کوتاه تر و منژرف تر بنظر میخورد....

موفق باشید

امیر حبیبی جمعه 1 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 15:00 http://www.bakalamat.blogfa.com

سلام . شرمنده می کنید . و اینکه آدرس میل رو بالا گذاشتم .

دعوتنامه برای شما ارسال شد. اگر مشکلی داشتید تماس بگیرید.

سهیل میرزایی جمعه 1 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 23:24 http://soheilmirzaee.blogfa.com

سلام
الان فرصت بیشتری دارم.
خوش حال می شم از آثار من ام در وب استفاده کنید
و
به نوعی عضو بشم..

سلام آقای میرزایی
خوشحال می‌شویم در خدمت شما باشیم.
اگر آدرس ایمیلتان را بدهید برایتان دعوتنامه می‌فرستیم.

داستانک آبی شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:10 http://abiminimal.blogspot.com/

سلام

به طنز و داستانک های این حقیر تازه کار نظر ی داشته باشید.سپاسگزار خواهم بود اگر اساتید فن مرا راهنمایی کنند.

در داستانک همه تازه کار هستند. اساسا داستانک چیز تازه‌ای است. خوشحال می‌شویم شما را در جمع خودمان ببینیم. اگر می‌خواهید عضو این وبلاگ شوید لطفا آدرس ایمیل‌تان را بدهید

داستانک آبی شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 19:20 http://AbiMinimal.BlogSpot.com

سلام

این هم ایمیلم خدمت شما.شرایط برای اعضاء چیست؟همکاری چگونه است؟منتظر ایمیل تان هستم.

برایتان دعوتنامه ارسال شد. اگر در mailbox تان نبود spam ها را چک کنید.در صورتی که هنگام ثبت نام به مشکلی برخوردید با ما تماس بگیرید.
شرایط خاصی وجود ندارد. فقط یک شرط مهم دارد و آن هم این است که داستانک بنویسید و البته داستانک های خودتان را بنویسید.
خوشحال خواهیم شد که نوشته های شما را هم در این وبلاگ ببینیم.

M.S پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 00:55

نسخه اصلاح شده توسط هپلی خیلی عالی شده.

ما خدمت هپلی ارادت داریم

جواد پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:15 http://razblood.blogfa.com

بهت تبریک میگم . ایده داستان معرکست.

بلندتر بودن داستانت به هیچ وجه از زیباییش کم نمیکنه
معتقدم نوشته اصلی بهتر از نوشته های اصلاح شدست . اما ...

"بیرون سالن کنسرت" چون دو تا لغت کسره دار رو پشت سر هم میاره سخت تر خونده میشه . شاید بهتر می بود اگه " بیرون سالن" نوشته می شد.به معنی هیچ صدمه ای نمیزنه.
"بعد از سالها هنر نمایی" در آخر به ویرگول نیاز داره تا به " بزرگترین هنرمند کشورشان " نچسبه.
"اتومبیل های گران قیمت پشت سر هم در مقابل سالن توقف می کردند" فقط یه جمله بلنده از "اتومبیل های گران قیمت مقابل سالن توقف می کردند" . همچنین "در مقابل" زیبایی خوانایی رو کم می کنه وقتی می خوای از لغت "مقابل" استفاده کنی, کلمه "در" رو همراهش نیار .
فکر می کنم بعد از " توقف می کردند " باید" و " می آوردی و نه ویرگول, هم چنین به جای " مردها " باید می نوشتی " مردهای "
از نظرم "با تمام توان" توی جمله "با تمام توان سعی می کرد توجه مردم رو جلب کنه" زائده . و یک نقطه اضافی در پایان همین جمله که باعث میشه فکر کنیم جمله تموم شده در حالی که جمله بعد هم وابسته به جمله قبل هست.
من خودم تا قبل از اینکه داستان به " درهای سالن باز شد ..." برسه تصور داشتم ویالون زن و مردم داخل سالن هستند.
"با تمام توان" رو دو بار استفاده کردی . به کار بردن مکرر یه همچین کلماتی توی یک نوشته کوتاه زار میزنه.
حالا داستان رو از "ویالون نواز نابینایی ... " تا "... چند اسکناس خورد مقابلش ریخته بود" به سلیقه خودم بازنویسی می کنم .
وییالون نواز نابینایی با لباسهای کهنه بین جمعیت داخل خیابان مشغول نواختن بود . جز چند بچه که با اشتیاق به صدای سازش گوش می دادند و مقداری پول خورد چیز دیگری گردش نبود . سعی داشت توجه مردم را به خود جلب کند, اگرچه سرو صدای زیاد مانع از این کار بود . در همین حال درهای سالن باز شد و ...

توی بقیه داستان نقصی نمی بینم .

موفق باشی.خسته نباشی

خیلی ممنون که اینقدر با دقت به داستان توجه کردی. به نظر خودم هم این داستانک نیاز به یک بازنویسی داره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد