داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

آنی

آنی که ضعیف بود تصمیم گرفت 

آنی که قدرت داشت مغرور شد 

  .... 

آنی که ضعیف بود عزت یافت 

آنی که قدرت داشت ذلت! 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
اصغر خانوم چهارشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 17:02

سلام
خیلی عمیق بود ولی فکر میکنم بیشتر شبیه شعر بود تا داستانک!

سلام
قافیه ها و ردیف و وزن عروضی و آرایه های ادبیشو مشخص کن،ببینم فرق نظم و نثر رو می فهمی یا نه!

اصغر خانوم چهارشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 17:18

آدم باید انتقاد پذیر باشه اولا
دوما میدونی که فرق شعر موج نو با نثر در تخیل شعریه و من فکر میکنم داستان تو از این نظر به شعر نزدیکتره!

فکر می کردم همچه جوابی می خوای بدی چون به ذهن خودمم رسیده بود اما فکر نمیکردم اینقد تفاهم داشته باشیم!!! ازون موقع دارم فکر می کنم اگه این جواب رو دادی چی بگم اما دیدم حرف حساب جواب نداره!
انتقادت رو پذیرفتم و تصمیم گرفتم دوباره کشتی پهلو گرفته و آفتاب در حجاب و پدر-عشق- پسر و سانتاماریا و... رو بادید موج نو بخونم!
راستی به خودمون امیدوار شدم . درسامونو خوب یاد گرفتیم. نکنه کنکور قبول شیم!

مصطفی پنج‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:23

سلام،

در مورد خواهشی که کرده بودید مبنی بر اینکه آثارتان را خوانندگان به دور از برخی جهت گیریها تفسیر کنند، باید بگویم در خواست عجیب و غیر منطقی ای است. متن، به محض اینکه از نویسنده جدا شد، زندگی جداگانه ی خودش را شروع می کند، ولو اینکه شما ده تا پاورقی هم بهش پیوست کنید. از طرفی، تولیدات ادبی، جدای از استقلالشان، همیشه این تمایل را در خواننده ایجاد می کنند که در ظرف زمان و مکان (به یک اعتبار، در زمینه یا بافت اجتماعی و فرهنگی context) خودشان مورد تفسیر قرار بگیرند. این نه گناه من است، نه شما، نه دیگران. مکانیزم تفسیر و معنایابی در متون ادبی است، ولو اینکه خواننده به اجزای این ساز و کار هم اشراف نداشته باشد. نویسنده نمی تواند به دنیای پیرامون خودش (چه رسد به اینکه وقایع آن ورد زیان همه باشد) بی اعتنا باشد.

با احترام،

مصطفی

با سلام و عرض ادب و احترام.
تمام تلاش خودم را می کنم که نسبت به دنیای اطرافم بی توجه نباشم و فکر نمی کنم ننوشتن درباره ی بعضی وقایع یا بهتر بگویم داستانک ننوشتن دلیل بی اعتنایی باشد . شاید هم اگر توانش را داشته باشم بنویسم اما حتما طوری می نویسم که جهت گیریم تا جایی که لازم است مشخص شود. من از این ناراحت می شوم که نوشته ام را که واقعا بدون هیچ قصد و منظور خاصی نوشتم به سمت موضوعی که قصدش را نداشتم و واقعا ربطش را به داستانکم نمی فهمم جهت بدهند. همین! راست راستش را بخواهید بخاطر اینکه امسال کنکور دارم و خیلی فکرم رو مشغول کرده به سمت همچین موضوعی کشیده شدم.باز هم همین!
ببخشید اگر لحنم کمی تند شد واقعا قصدی نداشتم!
در ضمن شما خیلی سنگین و پیچیده(از نظر کلماتی که به کار می برید) صحبت می کنید.من تازه دیپلم گرفتم ها!

با سپاس

مصطفی جمعه 27 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:31

سلام،

شاید بدترین خبری که می توانشتم بشنوم این است که پیچیده حرف می زنم؛ چه، تمام کوشش من این است که کلماتی که برای بیان مقصودم استفاده می کنم از «دقّت» بالایی برخوردار باشند. همین. با این حال، این صحبت شما را رهنمودی دوستانه به خودم تلقّی می کنم. ممنون. در ضمن، برایتان در همه ی امورتان آرزوی موفقیّت دارم.

سلام. ببخشید اگه منظورمو بد رسوندم!شما خوب حرف می زنید من کم سوادم و دیر می گیرم!منظورم این بود که با من آسون تر حرف بزنید. همین!واقعا همین!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد