مرد تمام قرص ها را می خورد. آنقدری خورد که مطمئنا زنده نماند.
چند دقیقه تا مردنش مانده
یادش می آید
خاطره ها
شادی ها
غم ها
دلتنگی
حسرت ها
زندگی
دیگر دیر شده بود...
حس عجیبی داشت برایم مثل ازغصه دق کردن
حس عجیبی داشت برایم مثل ازغصه دق کردن