داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

مامور

باد را دوست داشت چون لباس پاره اش که تکان می خورد کلاغها می پریدند.

بد نبود.

مامور بود.

خیلی وقتها هم که پیرمرد نبود

حتی می گذاشت روی شانه اش بنشینند.

این خیانت نبود.

دانه ها هم می دانستند مترسک دلسوز است...

نظرات 4 + ارسال نظر
ناز دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 16:51 http://deldadeh.com

سلام خیلی زیبا بود مترسک همیشه دوست داره پرندها هست ولی پرندها می ترسند

هادی چهارشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:50

از این یکی خیلی خوشم آمد
روان و زیبا بود

محسن یکشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 00:46

حاصل عشق مترسک به کلاغ مرگ یک مزرعه است.

ابوطالب شنبه 6 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 15:20 http://aboutaleb.blogfa.com/

سلام
عالی بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد