داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

تنها

تنها بود.با عمه و عموی پیرش زندگی میکرد. سرحال بود ؛بعد از چند وقتی توی خودش؛ با کسی حرف نمی زد.کسی نمیدانست چرا.هیچ کس هم نمی پرسید چرا.

 چند سالی میشد که غیبش هم زده بود.همسایه ها میگفتند رفته شهرشون،بعضی هم میگفتند رفته خارج،خودم فکر میکردم مرده.

تا اینکه امروز دوباره دیدمش،همسایه ها میگفتند چند هفته ای میشه که اومده.

باز هم تنها بود.

کسی هم نپرسید کجا رفته بود...

نظرات 8 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 18:08

سلام دیگه از تنهایی نگین توانایتون رو یه موضوع دیگه به کار بگیرین

هدی دوشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 17:11

مزخرفه

هادی چهارشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:47

سلام
داستانک فقط یه توضیح و تعریف و خبر نیست
باید یه اتفاق باشه یه حادثه
یه ضربه محکم
یه مفهوم ارزشی

م یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 21:30

این نوشته چه پیامی داشت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فاطمه چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 17:13 http://donyayerangyman.blogfa.com

عالی بود
دمت گرم

نیوشا یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 16:39 http://pfatehi.blogfa

اخه به این هم میگن داستان

پریسا جوینی یکشنبه 3 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 10:39

با تشکر از نویسنده ی محترم وبلاگ می خواستم بپرسم من علاقه ی زیادی به داستان نویسی دارم و می خواهم که دیگران هم داستان های مرا بخوانن من می خخواهم اگر می شوند داستان های مرا هم به نمایش بگذارید
با تشکر پریسا

امیررضا باقری یکشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 17:15

سلام من ی وبلاگ دارم با پسوند بلاگ می خواستم چندتا نویسنده دیگه هم کنارم باشن اگه دوست دارید به من کمک کنید بهم ایمیل یزنید. با تشکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد