چهار نفر بودند.
اسمشان اینها بود.
همه کس، یک کسی، هر کسی، هیچ کسی.
کار مهمی در پیش داشتند و همه مطمئن بودند که یک کسی این کار را به انجام می رساند، هرکسی می توانست این کار را بکند ولی هیچ کس اینکار را نکرد. یک کسی عصبانی شد چرا که این کار کار همه کس بود اما هیچ کس متوجه نبود که همه کس این کار را نخواهد کرد.
سرانجام داستان این طوری شد هرکسی، یک کسی را سرزنش کرد که چرا هیچ کس کاری را نکرد که همه کس می توانست انجام بدهد!!؟
حالا ما جزء کدامش هستیم؟؟؟
درود.
من نمی دونم، شاید جزو هیچ کس. یا شایدم یک کس.
دعوتی به خوانش و نقد چهارمین برگ (داستان، یک قدم دیگر)، از مجموعه داستان های برگ های پاییزی.
زیبا
همین و بس :)
معلومه جزو همه کس، یک کسی، هر کسی، هیچ کسی
سلام. مطلب شما در قسمت داستان نوشت در سایت حرف تو منتشر شد
یا علی مدد
تشکر
یا الله مدد
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود
نشکر
لبخند...
کلا قشنگ می نویسید آقای عبیدی
تشکر
عالی بود
واقعا لذت بردم
متفاوت و قوی
موفق باشید
zibaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaa
عالیییییییییییییییییییییی
سلام من میدونم ولی به کس کسونش نمیگم به همه کسونش نمیگم به کسی میگم که کس باشه به معرفت کرکس باشه
جالب بود به منم سر بزن
Bi nazir bod afarin be nevisandash
چی شد من هنگ کردم
من یه کسی ام منتظر همه کس ولی هیچ کس نیست هرکسی درگیر کار خودشه