بعد از ظهر داغ تابستون بود. پسرک تک و تنها توی کوچه پرسه می زد. جز بغ بغوی گاه و بی گاه یاکریم و صدای وزوز کولر سرویس نشده یکی از همسایه ها هیچ صدایی نمیومد. پسرک بدون هم بازی حوصله اش سر رفته بود. کلافه از گرما به دیوار آجری تکیه داده بود و آدامس بادکنکی می جوید.هر از گاهی آدامس و باد می کردو بعد اون رو هف می کشید توی دهنش و دوباره می جوید و دوباره... صورتش عرق کرده بود و پیراهنش به تنش چسبیده بود اما اهمیتی نمی داد و همچنان می جوید.
پااااااااااااااااااااخ. تسمه کولر...
چشمان پسرک گشاد شده بود وتکه های آدامس به صورتش چسبیده بودن.
هدفت چی بود؟!
تو یه صحنه سینمایی رو تصویر کردی تا یه داستانک!
بیشتر دقت کن!
به امید رب
حالا که گذشته . . .
اما این نوشته تمرین بسیار مناسبی برای داستانک میباشد. عنایت بفرمایید: تمرین!
ضمنا «تکههای آدامس» غیر جاندار است و برای جمع غیر جاندار در فارسی میتوانیم هم فعل جمع بیاوریم و هم فعل مفرد.
در اینجا به نظرم بهتر بود: تکههای آدامس به صورتش چسبیده بود.