داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

آدامس

 

 

بعد از ظهر داغ تابستون بود. پسرک تک و تنها توی کوچه پرسه می زد. جز بغ بغوی گاه و بی گاه یاکریم و صدای وزوز کولر سرویس نشده یکی از همسایه ها هیچ صدایی نمیومد. پسرک بدون هم بازی حوصله اش سر رفته بود. کلافه از گرما به دیوار آجری تکیه داده بود و آدامس بادکنکی می جوید.هر از گاهی آدامس و باد می کردو بعد اون رو هف می کشید توی دهنش و دوباره می جوید و دوباره... صورتش عرق کرده بود و پیراهنش به تنش چسبیده بود اما اهمیتی نمی داد و همچنان می جوید.

پااااااااااااااااااااخ. تسمه کولر...

 چشمان پسرک گشاد شده بود وتکه های آدامس به صورتش چسبیده بودن.

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
پارسا چهارشنبه 19 دی‌ماه سال 1386 ساعت 17:27

هدفت چی بود؟!
تو یه صحنه سینمایی رو تصویر کردی تا یه داستانک!
بیشتر دقت کن!
به امید رب

علی اشرفی یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:54

حالا که گذشته . . .
اما این نوشته تمرین بسیار مناسبی برای داستانک می‌باشد. عنایت بفرمایید: تمرین!

ضمنا «تکه‌های آدامس» غیر جاندار است و برای جمع غیر جاندار در فارسی می‌توانیم هم فعل جمع بیاوریم و هم فعل مفرد.

در اینجا به نظرم بهتر بود: تکه‌های آدامس به صورتش چسبیده بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد