داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

برف

 

 

۱- چشمامو که باز کردم مامانو دیدم. خندید و گفت: دخترم! پاشو ببین چه برفی اومده. بابا داره تو حیاط آدم برفی درست می کنه. بیا از پشت پنجره نیگاش کنیم.

۲- با صدای رادیو از خواب بیدار شدم. یه نفر گفت: تقویم تاریخ ... مامان صدامون کرد. صداش خوشحال بود: بچه ها برف اومده. مدرسه تعطیله. مثل فشنگ از رختخواب پریدم بیرون. خط کش پلاستیکی رو برداشتم و رفتم تو حیاط. خط کشو از طرف صفرش فرو کردم تو برف. بیست سانت برف اومده بود.

۳- مامان فریاد زد: یه کلاه بذار سرت کله ات می چاد. گفتم: باشه ولی یادم رفت. دوربین به دست رفتم تو حیاط شکار بلورهای برف. آخ! کاش لنز ماکرو داشتم.

۴- برف امسال و دیگه نباید از دست بدم. دلم می خواد تو همه خیابونای شهر ول بگردم.

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
دختربهار یکشنبه 23 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:24 http://dastanekootah.blogsky.com

سرما رو دوست ندارم اما عاشق برفم٬ زمستون با وجود سردیش فصل مورد علاقه منه٬ برف امسال واقعا عالیه. . .

هپلی دوشنبه 24 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:53 http://happali.blogsky.com

سلام همسایه

از اینکه به جمع ما وبلاگ نویس های داستانک نویسه بی انگیزه پیوستی ٬ تبریک میگم

ولی خودمونیم ٬ یه خورده همچین ٬ کوچولو ٬ پست هات با داستانک فرق داره

بیشتر دفترخاطرات هست !

---------------------------------------------------------------------------------------
در ضمن خوشحال میشم از خودتون یه رد پایی هم بزارین برای آشنایی بیشتر !

یاحق

سلام
راستش خودمم هنوز نمی دونم داستانک دقیقا چیه. خوشحال می شم در این مورد بیشتر بدونم.

http://golaab.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد