کلاف نخ دستم بود و میبستم. آدم جلوی تلویزیون ناخنهایش را میگرفت.
وقتی اومد تو از صورت برافروختهش میشد فهمید خبری شده. پرسیدم: پس هابیل کو؟
قابیل گفت: کشتمش.
آدم خشکش زد.
کلاف از دستم افتاد و باز شد.
تازه امروز با برگشتنمون به بهشت موافقت شده بود.
چقدر قشنگ نوشتید. این هنر بزرگیه که شما در دو خط یه داستان می نویسید آفرین
یه سوال: راوی داستان کیه؟ حوا؟ خیلی واضح نیست.
ولی داستانت خیلی خوب بود. درواقع میشه گفت برای شروع عالی بود!
فقط اسمش و عوض کنی بهتر میشه. البته این نظر من بود. در نهایت نویسنده برای تکتک کلمههای داستانش تصمیم میگیره
پیشنهادت برای اسمش چیه؟
اولا که ایدهاش عالی است. خیلی عالی!
بهنظرم جمله اول اضافی است. نه؟
به جای «از دهنم پرید» مینوشتی «با خودم گفتم . . .» بهتر بود.
داستان شماست. اسمش را هم شما باید انتخاب کنید. به نظرم اسم باید به موضوع اصلی داستانک اشاره کند. مستقیم یا در لفافه(که این دومی بهتره) . برداشت من از مضمون داستانک شما بهانهجویی خدا نیست. از دست دادن فرصت بازگشت یا عدم شایستگی انسان برای بازگشت به بهشت. من اسم «هبوط» را پیشنهاد میدهم. یا «بعد از هبوط» یا «فرصت». اما تصمیم با شماست
با علی موافقم. ایده اش خیلی خوبه.
در مورد چه جوری نوشتنش، اگه من بودم این جوری می نوشتم:
وقتی از در وارد شد، آدم جلوی تلویزیون نشسته بود و ناخن هاش رو می گرفت.
آدم به صورت بر افرو خته اش نگاهی کرد و پرسید: پس هابیل کو؟
قابیل گفت: کشتمش!
آدم خشکش زد.
باز، یه بهانه تازه برای موندن.
تازه با برگشتنمون به بهشت موافقت شده بود.
البته این نظر منه. و فکر می کنم تو نباید این جوری بنویسی. باید خودت ببینی چه جوری می شه این ایده رو بهتر نوشت.
برای اسمش هم پیشنهاد می کنم همون بهانه،باشه. بهانه جویی، نه.
در ضمن، کار، اگه زمینهء خوب داشته باشه این همه حرف و حدیث داره ها!
ایده ات خیلی خوبه. هر کس می خونه، می خواد بر اساس سلیقه خودش درستش کنه ؛)
خوب، خیلی بهتر شد. با این خیلی موافقم.