اول یه ابروش رو داد بالا! بعد انگار که عصا قورت داده باشه، کمرش رو صاف کرد و دست به سینه نشست. و بالاخره با یه لحن حکیمانه و صدای بم گفت:
(( جماعت نادان! ))
اونوقت با یه سرفه گلوش رو صاف کرد و حس کرد که از بقیه بیشتر می فهمه.
http://golaab.blogsky.com
دوست عزیز ، سلام :
خوب و جالب بود . به کلبه ی ما هم سر بزنید و ما را از انتقادات و پیشنهادات خود بهره مند سازید .
http://www.ottelo.blogsky.com کلبه ی عمو تُم
http://www.honareaval.blogsky.com هنر اوّل
با تشکر محمد فهندژ
سلام. ایده ی خوبیه نوشتن دست جمعیه وبلاگ اونم داستانک اما یک نکته یی سر داستانک هست و اونم اینه که هر اتفاقی که ضربه داشته باشه داستانک نمی شه. داستانک داستان کوتاه شده یا خیلی کوتاهیه که ساختار داستان رو باز تو خودش داره. بعضی از نوشته های این وبلاگ به طرح بیش تر نزدیکن.
موفق باشین.
ممنون از توجه تون.
فقط یه نظر کوچولو دارم.
بهتر نبود داستانک از زبان اول شخص نقل نمیشد؟
مثلا: ابروهاش رو داد بالا! . . . احساس کرد که از بقیه بیشتر میفهمه و . . .
چرا خودم هم اول همین جوری نوشته بودم. ولی فکر کردم این جوری که از زبون خودم باشه هم به کسی بر نمی خوره هم حرفم رو زدم.
در ضمن آدم اول باید یه سوزن به خودش بزنه بعد ...
با این حال اگه یه نفر دیگه همین نظر رو داشته باشه، یعنی بگه به داستانک نزدیک تر می شه، تغییرش می دم.
من تو اول شخص بودنش تعمد ادای جملهی جماعت نادان خطاب کردن مردم برای بالاکشیدن خودش رو میبینم که اگر اول شخص نباشه انگار اون تعمدی نداره و این ماییم (جماعت نادان) که به اون فرهیخته رشک میبریم و میخواهیم پایین بکشیمش.
راستش من اینقدر پیچیده بهش نگاه نکردم. منظورم دقیقا همون جواب بود که برای علی نوشتم.
یه تصویر ساختم از یه آدم احمق، که بقیه مردم رو نادان می بینه.
یعنی در واقع دچار یه جور جهل مرکبه.
من تو اولشخص بودنش تعمد سخنران را برای فاضل نشان دادن خودش با بیان عبارت جماعت نادان میبینم در حالی که اگر اولشخص نباشه انگار که ما (جماعت نادان) به اون فاضل رشک میبریم و داریم با تمسخر اون خودمونو بالا میکشیم و زهر جماعت نادان خطاب شدنمون رو بیاثر میکنیم.
فقط یه چیز رو اضافه کنم و اون این که فکر می کنم اسم داستانک منظورم رو روشن می کنه که در واقع داریم راجع به یه احمق صحبت می کنیم.
موضوع برای من اینقدر که شما باهاش برخورد کردی پیچیده نیست.
مجددا نظرم همین است که آدم خوب نیست خودش را احمق بنامد. البته در زندگی واقعی ما گاهی اوقات میگوییم «احمق بودم که این کار رو کردم و . . .» ولی تلویحا منظورمان این است که «البته الآن عاقل هستم» و «عقل کل هستم»
عنایت میفرمایید؟ تفاوت در زمان استفاده فعل ماضی است:
احمق بودم - - - -> ماضی بعید یعنی دیگه نیستم!
احمق بودهام - - - -> ماضی نقلی یعنی هنوز هم هستم!
احمق هستم - - - -> مضارع این زمان روایت داستانک شماست.
ببخشید اگر من این نظر رو به جای «علی اشرفی» با یک اسم دیگه بذارم، نفر دیگری به حساب میآیم؟
درسته دقیقا منظورم این بود که احمق هستم.
در ضمن یه نفر دیگه هم شفاهی بهم گفت که اگه از زبان سوم شخص باشه بهتره.
ببخشید؛ نع.