گفتم: چرا پکری؟ گفت: ای بابا! قدر ما رو که نمیدونن. بعد از ۱۵ سال خدمت ما رو فرستادن تو این زیرزمین.
گفتم: خب چه عیبی داره، تازه الآن که تابستونه اینجا خنکتره. گفت: این مهم نیست. یه جوجهمهندس لیسانسه رو کردهاند رئیس ماها.
گفتم: خب چه عیبی داره، خودت میگی «مهندس». بالاخره کار شما هم که فنییه . . .
پرید وسط حرفم و گفت: بابا اینا مهم نیست، مهم اینه که رئیس جدید زنه! زن!
سلام
خوبی
مطلب جدیدت خیلی جالب بود
ولی اینطوریا هم نیس
آفرین عالی بود.
البته اگه ناراحت نمیشین بعضی از جا ها قابلیت حذف داشت که لطمه ای به داستا ن نمیزد. موفق باشید
سلام!
پس چون فراغت یافتى، به دعا بکوش؛
و با اشتیاق، به سوى پروردگارت روى آور.
ببخشید اگر فراغت نیافتم چی کار کنم؟
به تو میگن یک مرد فمینیست!
راستشو بگو آقاگرگه لباس میشها را برای چی پوشیدی؟
اجازه بدهید! اجازه بدهید!
اصلا چی شده شما مخاطب محترم این را یک داستان فمینیستی و طرفدار زنها (خانومها) تصویر بفرمایید؟
پیام این داستان فقط این است که بعضی آدمها مشکل اصلیشان را در اولین مرحله به زبان نمیآورند و صراحت ندارند.
ضمن اینکه واقعا بیتجربگی و بیسوادی و . . . تقریبا قابل حل شدن است اما جنسیت را که نمیتوان تغییر داد.
البته نظر من این نیست که زن نمیتواند رئیس خوبی باشد حتی شاید نظر کارمند داستان هم این نباشد. اما برای او فقط کار کردن زیر دست رئیس زن نارحتکننده است و در این زمینه فکر کنم با خیلی از ماها احساس مشترک دارد.
حالا کجای این داستان فمینیستی است میش عزیز؟!
حالا خوبه چند تا خانوم توی زندگی تون هستن. یکی خانومتون و دخترانتون.
ای مرد سالار! ای خوش تیپ! ای بادی بیلدینگ! ای جیم جارموش!
۱. ببخشید من مرد سالار نیستم! شایسته سالار هستم. هرچند که معنی این دو در بیشتر موارد یکی است.
۲. در مورد خوش تیپی هم که نظر لطفتان است.
۳. گمونم معنی این کلمه «بدنسازی» است. منظورتون چیه؟
۴. این اسم برایم آشنا است. نمیدونم سیاستمداره، بازیگره، فوتبالیسته، به هرحال اسمش من رو یاد موش فراری میاندازه.
خوشم اومد. با کمترین کلمات. اما به نظرم داستانک تان در سطح باقی مانده. منظورم اینه که ادبیات سطح همه چیز رو باید بالاتر ببره. حتی اگه مضمون یک چیز روزمره و دستمالی شده باشه. این داستانک شما با اینکه خیلی خوب تعریف شده اما هیچ فرقی نداره با یک خاطره. یعنی لایه ی زیرین نداره. فقط همونیه که دیده میشه و بار اول خونده میشه. و با اینکه حرف خوبی هم داره اما خیلی زود فراموش میشه. در حالی که یک داستانک خوب به دلیل حجم کمش و فرمی که اونو شبیه شعر میکنه خیلی قابلیت به یاد موندن رو داره.
موفق باشید.
یکم) از نظر تشریحی و مبسوطی که فرمودهاید سپاسگذارم.
دوم) به گمانم این داستان دو سه وجه دیگر هم دارد که یکی از آنها مشهودتر از بقیه است و شما فقط همون یکی را دیدهاید.
حالا یکبار دیگر داستان را بخوانید و این بار سعی کنید حق را به کارمند بدهید، نه به راوی داستان، و نه به خانم رئیس.
بابا این دیالوگ جان نثار تو سریال شبهای برره بود که جهت پاره ای پاچه خاری گفتم.
البته این چند تا جمله، چند لایه هستن. چند تا لایه پایین ترش می خواد بگه: بابا بی خیال.
در ضمن مرد سالاری با شایسته سالاری هیچ ربطی با هم ندارن؛ همون طور که با زن سالاری. ( این جا حذف به قرینه اختیار، کردم.)
راستی یه فکری کردم. اگه شغلتون رو عوض کنید و گل فروش بشید اون مشکل قدیمی حل می شه! تر جیحا کنار گل فروشیه قنادی هم باشه ؛)
. . . و کنار قنادی هم یک مرکز لاغری
. . . و کنار اون طلافروشی
. . . و کنار اون هم اورژانس
. . . و کنار اون هم گنج قارون!
ممنون از تشکرتان.
اگر داستان تان لایه های دیگر هم دارد باید کلید ورود به آن را در سطح اول داستان به مخاطب داده باشی. مثلا همین که می گی سعی کن خودت رو جای اون کارمند بذاری و حق رو به اون بدی خب این خودش یه سطح دیگه ست که کلیدش توی متن داستان نیست به نظر من. موضع گیری در داستان شما کاملا مشخص است و همین از چندوجهی بودن آن جلوگیری می کند. اگر بخوایم خودمون رو جای اون کارمند بذاریم داستانی می شود که شما هنوز آن را ننوشته اید.
می بخشید این طوری می نویسم اما اگر بخوام فقط یه سری حرفای کلیشه ای بزنم نه خودم راضی می شوم نه احتمالا شما و نه به درد کسی می خورد.
موفق باشید
۱. البته این که میفرمایید :موضعگیری داستان» کاملا مشخص است را قوبل ندارم.
میدونید بعضی مسائل هست که در شرایط فعلی جامعه (که البته ما هم تحتتاثیر آن هستیم) فقط تلقی یک بعدی از آن میشود. یعنی ذهنیت جامعه یک موضعگیری اولیه نسبت به آن دارد. مثلا:
خلیج فارس حتما باید با همین نام نامیده شود
یا
رضا زاده بهترین وزنهبردار تاریخ است
یا
رئیس زن با رئیس مرد هیچ فرقی ندارد
یا
. . .
البتته این پاسخ را فقط برای همفکری بیشتر دادم.
-----------------------------
۲. این که میفرمایید از دید کارمند داستان دیگری بنویسیم پیشنهاد جالبی است. شاید خودم یا نویسنده دیگری آن را عمل کند.
بازهم موضوع «موضوع مشترک» برای داستانکها یادم آمد. این پیشنهاد چند بار دیگر هم در نظرات و پاسخهای این وبلاگ مطرح شده، شما هم نظرتان را بگویید.
-----------------------------
۳. همچنان از اینکه نقدتان کلیشهای نیست سپاسگذارم و خرسند. ضمنا نقد نوشتن که عذرخواهی نمیخواهد :))
-----------------------------
راستی! نظرم را در مورد به داستانک قبلیتان را هم بخوانید.