داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

دردسر

 

 

 پسرم! قربون قدت بشم؛ بیا این پرده رو وصل کن...
پسر گلم! دستت می رسه، این چمدون رو بذار بالای کمد...
پسرم رشیده؛ الان میاد بالای کابینت رو برای مامانش تمیز می کنه...

 

واااا بازم که ولو شدی جلوی تلویزیون! لنگای دراز‌‌ تو از وسط اطاق جمع کن!

 

http://golaab.blogsky.com

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
اشکان نیری دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 22:16

اگر بخوام نظری راجع به این داستانک بدم چیزی شبیه به نظرم راجع به داستانک (رئیس جدید) آقای علی اشرفی که توی همین صفحه است میشه.
خلاصه ش این که روایت مشخصه اما بیش از حد در سطح جریان داره و بیش از حد به زندگی روزمره ی ما چسبیده. چیزیه که یه بچه دبیرستانی می تونه برای دوستش تعریف بکنه شفاهی. اما فکر می کنم تمام انواع داستان (داستانک، داستان کوتاه، رمان و...) یک روایت مکتوب از زندگی هستن و باور دارم که اگر چیزی از این دنیا مکتوب بشود ماهیتش باید و باید و باید تغییر کند. داستان ها حتی اگر از زندگی روزمره ی ما می آیند باید در زمان نوشتن ارتقا پیدا کنند و سطوح نهفته و معناهای پنهان آن موقعیت روزمره و دستمالی شده را به خواننده نشان بدهند. این داستانک چیزی به جز تعریف شفاهی یک پسر دبیرستانی برای فرضا دوستش ندارد. هیچ لایه ای ندارد. البته اشتباه نکنید و نگویید لایه اش فی المثل این است که آدمها به هر طرف که به نفع شان باشد غش می کنند. درسته! این لایه ی درونی این داستان هست اما آیا در تعریف شفاهی این داستان هم این لایه قابل رویت و درک نیست؟ یعنی آن پسر دبیرستانی که چنین ماجرایی را به صورت شفاهی برای دوستش تعریف می کند هم این لایه را می داند و حتی ممکن است آن را به دوستش بگوید. یعنی مثلا بگوید: هروقت به نفع شون باشه من فقط قدم رشیده!
من توی هر داستان دنبال چیزی می گردم که در دنیای واقعی و شفاهی نشه دیدش.
موفق باشید.

واقعیت اینه که همهء چیزی رو که من می خواستم بگم شما متوجه شدین. واقعا حرف پیچیده تری نمی خواستم بزنم.
سلامت باشین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد