با سلام خدمت همگی،
این یادداشت رو بعد از یک مرخصی استعلاجی که به خودم دادم با ذهنی آرام و به دور از توهم توطئه مینویسم. اول از همه و قبل از هر توضیحی از نرگس خانم صمیمانه معذرت میخوام و امیدوارم منو بابت تندی و زبان مسخرهآلودم ببخشند. هیچ توجیهی برای اون حرفا ندارم بهجز اینکه کنترلم از دست رفته بود! بهقول آقای توکلی باید پوستکلفتتر از این حرفا باشم. البته همهی کسانی که از نزدیک منو میشناسن میدونن که آدم حساس و زودرنجی هستم. البته هیچوقت دلم نمیخواد اینطور جلوی دیگران این موضوع رو عنوان کنم چون تجربه بهم ثابت کرده اگر کسی یه بار با این اخلاق من روبرو بشه دیگه بساط شوخی و خنده رو جلوی من کنار میذاره و... .
بعد از آروم شدن و مرخصی استعلاجی یه بار دیگه و اینبار بدون داشتن ذهنیت منفی «نقد» نرگس خانم رو خوندم و اینبار نه مساله رو هجو دیدم نه یکطرفه! برای خودمم عجیب بود. شاید البته برای شما خندهدار باشه این دو اظهارنظر که از زمین تا آسمون باهم تفاوت دارن! اما چون من خودمو میشناسم فقط برام عجیبه!
برای همین دیگه از خندهی کسی در رابطه با آن مطلب ناراحت نیستم.
دو سه تا موضوع هست که باید حتماً راجع بهش حرف بزنم که ایشالله اینبار سؤتفاهمها برطرف بشه.
یکی اینکه منظور من از پیش کشیدن اسم واقعی و مستعار اصلاً کس دیگری نبود. یعنی اصلاً قصدم مقایسهی خودم با دیگران نبود. حق هرکسیه که از اسم واقعی یا از اسم مستعار استفاده کنه. منظور من این بود که من رو بازی میکنم و بنابراین چیزی برای قایم کردن توی مشتم ندارم. و اینکه دلیلی نداره وقتی رو بازی میکنم از نقد بخوام ماسکی به عنوان یک منتقد برای خودم درست کنم و دیگران رو بکوبم و خودم رو بالا ببرم. البته این حرف اون زمان من بود. حالا گرچه کلیت حرف رو قبول دارم اما قبول میکنم به اینجا و به این وضعیت ربطی نداشت!
یکی دیگه اینکه آقای هپلی گفتند: "من تا زمانی که شما داستانک منو پوچ خطاب کردین به شما توهینی نکردم." که خب، میپذیرم اینجا اشکال از زبان تند و بیملاحظهی من بود. گرچه من همانجا هم توضیح دادم منظورم از پوچ چیست. ببینید، اصلاً کلمهی پوچ و کلماتی از این قبیل را فراموش کنید که واقعاً سؤتفاهمبرانگیز هستند. منظور من آن موقع و الان این است که: "داستانک شما چیزی به دست مخاطب خود نمیدهد." همین! حالا هر اسمی میخواهید روی این تعبیر بگذارید. دلایلم برای این تعبیر را هم در همانجا مفصلاً و گاهی با تکرار گفتهام. که البته شما هم مرتباً بعد از دلایل من تکرار میکردید این مشکل خود شماست! مشکل از داستانک من نیست! ببینید، آقای هپلی، من را یک خوانندهی عادی داستانک حساب کنید. نه منتقد و نه حتی داستانخوان حرفهای. این نوع دلیل آوردن بهنظرم بسیار غیرحرفهای و در حقیقت فرار از قبول ایراد در داستانک شماست. بیشترین ناراحتی و دلچرکینی من و شاید ریشهی تمام این مسائل همین بود که من کلی دلیل و مثال میآوردم و شما فقط تکرار میکردید "این مشکل خودتونه!" من هیچ اصراری نداشتم و ندارم حتماً شما حرفهای منو قبول کنید اما این که شما بدون توجه به دلایل من میگفتید با داستانکم مشکل شخصی و سلیقهای داری برای من توهین بود و هست. یک نویسنده همانطور که آقای توکلی گفتند میتواند فقط نقد را بشنود. بهنظر من میتواند هم دفاع کند اما پاک کردن صورت مسالهی نقد فکر نمیکنم نه کار اخلاقیای باشد نه حرفهای. همانجا هم گفتم و الان هم میگم: فقط از شما انتظار دارم به اندازهی افرادی که داستانکتان را تایید میکنند به نظر من هم اهمیت بدهید. البته منظورم حتی این نیست که بیایید تشکر کنید! تشکر کردن از نقد یه جورایی زیادی تواضع نشون دادنه و یه جورایی زیادی اخلاقیه! اما توقع دارم اگر قبول ندارید نقد منو بیایید بحث کنیم نه اینکه باب بحث رو باز کنید بعد سریعاً با این حرف کلی که "مشکل شخصی و سلیقهای با داستانم دارید" زود درو ببندید! همین حرف شما هم مطمئناً باید براش دلایلی باشه.
ممکنه دوستان این پاراگراف بالایی رو هم دلیلی بر زودرنجی من ببینند! که البته من باهاشون مخالفتی نمیکنم اما موافقت هم نمیکنم چون اگر من زودرنج بودهام خود آقای هپلی هم بوده که سر یک تعبیر که من همانجا هم توضیحش دادم از من دلچرکین شده است!
بگذریم... من رسماً از همهی کسانی که از من سر این قهر بچهگونهی من و بزرگ دیدن سؤتفاهم دلخور شدند معذرت میخوام. امیدوارم بعد از این عضو بهتری برای این وبلاگ باشم. البته در پرانتز باید بگم از موضع هیچکدوم از نقدهام پایین نیومدم! نه به خاطر لجبازی بلکه به خاطر اینکه هیچ مشکل شخصیای با هیچکدوم از نویسندههای این وبلاگ نداشته و هنوزم ندارم. بیشتر اوقات شده اول داستانکها رو میخونم و خوشم میاد یا بدم میاد و بعد به اسم نویسنده توجه میکنم. نقدهای من هم با توجه به اینکه من به هیچوجه منتقد نیستم و خودم بیشتر مایلم اسم چیزایی که در کامنت داستانکهای دوستان مینویسم رو "نظر" بگم مسلماً ایراد داره. اما مغرضانه و به قصد کوبیدن نیست واقعاً! شده گاهی اوقات بعد از نوشتن نظری برای یک داستانک به قسمتی از اون نظر یا اصلاً کلش شک کنم! یه چیزی رو هم که بهصورت مرض وسواس در من هست و نمیتونم کنار بذارم اینه که اگر از داستانکی خوشم بیاد یا بدم بیاد باید حتماً ـ ولو بهصورت موقت!ـ دلیل این خوش اومدن یا بد اومدن رو پیدا کنم و برای نویسنده بنویسم. اصلاً عادت ندارم فقط بگم خوشم اومد آفرین! یا خوب نبود! افتضاح بود! یعنی چی؟! و ازین قبیل!
سعی میکنم تمرین کنم که تندی رو کنار بذارم! هرچند مدتهاست دارم تمرین میکنم! اما اگر احیاناً بازم ازم تندی دیدین لطفاً به دل نگیرید! من خودم بهصورت کلی خیلی آدم آروم و بیسروصدایی هستم. اگر مرا از نزدیک ببینید و بشناسید مطمئن باشید این را تصدیق میکنید.
از آقای هپلی تشکر میکنم که حرفاش رو صادقانه گفت و باعث شد کار من راحتتر بشه.
و بازم نمیدونم برای بار چندم از همه (هپلی خان، علی اشرفی عزیز، نرگس، سحر و...) معذرت میخوام. میتونید شما هم صف وایستید و به ترتیب بیایید جلو و چند تا فحشم بدید! اصلاً میتونید برای تنبیه، اخلاق تند و گند منو سوژهی داستانکهاتون کنید! باور کنید جدی میگم! فکر کنم سوژهی خوبی برای نوشتن باشم!
از نرگس خانم که با برخورد بدم فکر کنم بهشون چنان شوکی وارد کردم که دیگه دور و بر طنز نوشتن نپلکن بیشتر معذرت میخوام. و همینطور از مدیریت وبلاگ! این یه قهر بچهگونه بود... رفع شد... برگشتم... سلام!
خیله خوب. علیک سلام!
آقا بازنویسی داستانک «مراسم» یادت نره.
«موضوع مشترک» هم یادت نره.
بعدشم والله به نظرم اخلاق بد تو (:
خیلی موضوع جالبی نیست!
باز اگه میگفتی اخلاق خوبت باز یه چیزی (:
به نظرم همون پادشاهی مرتضی توکلی بهتر باشه!
پس موضوع مشترک بعدی اگه موافق باشید: «انتخاب شاه جدید»
من که میگم یه ۲~۳ بار اعدامش کنیم این اشکان خان رو
با علی موافقم ٬ حالا ما بیایم یه چیزی بنویسیم در مورد اخلاق بد و . . .
خدائیش دیگه حال و حوصله نظر و نقد سرگشاده و جوابیه و اینجور چیزا رو ندارم
من یکی رو معاف کنید
بهتره از این به بعد فقط در مورد گل و گیاه بنویسم
خوشحالم که سوء تفاهم برطرف شده.
لطفا بیشتر به داستانک بپردازید و حواشی گذشته را فراموش کنید. منتظر داستانکها و نقد های شما هستیم