داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

رشوه

 

--  این خانم با شما چه نسبتی دارن ؟

** از دوستان هستند ...

-- چه جالب ! پرویی تا به این حد ؟  زود از ماشین پیاده شین ، 
   شما باز داشت هستین ، همراه من بیاین کلانتری ...
 
** به چه جرمی ؟

--  جرمش به تو مربوط نیست ، دادگاه در مورد شما تصمیم می گیره
    البته بعد از اینکه فرستادمتون پزشکی قانونی و پدر و مادراتون رو
    کشیدم به پاسگاه ، تو محله من کارای خلاف و منکراتی می کنین ؟!

** خب ! می دونم که شما هم انجام وظیفه می کنین ،
     من الان باید چی کار کنم ؟

--  کارت ماشین  و شناسایی خودت  واون دختره رو بده .

** چند لحظه اجازه بدین ...
     این هم گواهینامه و کارت ماشین ، البته قابل شما رو نداره ،
     بیشتر از این همراهم نیست دفعه بعد جبران می کنم .

-- ای بابا ، اختیار دارین !
    فرمودین این خانم خواهرتون هستن دیگه .
    خب مشکلی نیست ، ببخشید مزاحمتون شدم ، بازهم بیایین این ورا

نظرات 5 + ارسال نظر
احسان یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:52 http://hal-e-sadeh.blogspot.com

چه برشی داره این رشوه.
کوهی نیست که نتونه در مقابل قدرت و فشار پول و رشوه دوام بیاره.

نرگس یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 13:20 http://golaab

سلام
فکر می کنم می شه این دیالوگ ها رو یه کم خلاصه ترش کرد. فکر نمی کنم مشکلی برای مضمونش پیش بیاد.

خب بنویسش برام

نرگس یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 18:08 http://golaab


- این خانم باشما چه نسبتی دارن؟
*از دوستان هستند.

- چه جالب! از دوستان؟ از ماشین پیاده شین.
* به چه جرمی؟
- تو کلانتری هه چیز معلوم میشه. تو محدوده من کار منکراتی می کنین؟
* خب! شما هم انجام وظیفه میکنین؛می دونم. حالا من باید چکار کنم؟
- کارت ماشین و کارت شناسایی هر دوتون. یالله.
* چند لحظه اجازه بدین... بفرمائین این کارت این هم گواهی نامه. البته قابل شما رو نداره؛ بعدا جبران می کنم.
- ای بابا اختیار دارین! ببخشید مزاحم شما و خواهرتون شدم.


ممنون نرگس جان

ولی چند تا ایراد کوچولو

« - چه جالب! از دوستان؟ از ماشین پیاده شین.
* به چه جرمی؟ »

درجواب از ماشین پیاده شدن که نمیگن به چه جرمی ؟ پس بنظر من بازداشت تو کلانتری باید باشه که مفهوم جرم معلوم بشه

در مورد قسمت بعدی که راجع به دادگاه و پزشک قانونی و کشیدن پدر مادراشون به کلانتری باید بگم که با نظرت موافقم که خلاصه بشه ولی جمله شما هم خیلی خلاصه شده ٬ بنظر من یه جوری باید حرف بزنه که طرف مقابل رو بترسونه دیگه ٬ خودمونیم دیگه از این جور چیزا کسی نمیترسه ولی از پزشک قانونی و دادگاه رفتن وقت گیر و الافی داره

با جمله آخرت که حتما مخالفم چون کسی که جمله آخر داستانک منو میخونه میفهمه که جناب آقای رشوه بگیر خودشو زده به کوچه علی چپ ولی تو جمله آخر شما این معلوم نیست

ولی کلا خلاصه شدنش زیبا بود و باید خودم هم روش یه خورده کار کنم

منتظر نظرت هستم

علی اشرفی یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 19:53


ای آقـا ! این حرفا چیه؟ رشوه؟

نه!

شیرینی، دستخوش، زیرمیزی . . .

ایده‌اش که نو نیست، ولی انشایش انصافا خوب است. اگر هم فیلمش کنیم، سه‌سوت در یک جشنواره خارجی جایزه می‌برد.

و در مورد نظر «احسان»: عزیز من! کوه‌ها در برابر پول خم می‌شوند، پول‌ها در برابر مردها و مردها در برابر ؟؟؟

یه جایی اشکال داره

مرد ها در برابر پول خم میشن نه پول در برابر مرد

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 02:29

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد