داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

مقتدرانه

 

مقتدرانه بالای ایوان ایستاده بود و به لشکری که نابود کرده بود می نگریست.
جسد کشته‌هایش، روی هم افتاده بود و هر لحظه، باد ، آن‌ها را به این سو و آن سو می‌برد.
احساس کرد که نباید به آنها فرصت تجدیدقوا بدهد. تصمیم گرفت خانه‌خرابـشان کند.
کبریتی روشن کرد، کاغذی را شعله‌ور ساخت و آن را درون لانه مورچه‌ها فرو کرد.

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
سحر یکشنبه 30 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:11 http://sahar.blogsky.com

خیلی لذت بردم! غیرمنتظره بود.
تو هم که رفتی سراغ جک و جونورها!

وااله راستش اون موقع که ذوق و حوصله و وقت زیاد داشتیم، اینترنت ای‌دی‌اس‌ال نداشتیم. حالا که محل کار جدید اینترنت داریم، دیگر ذوقمان ته‌نشنین شده.
به هر حال می‌خواستیم در این ژانر هم خودمان را آزموده باشیم.

ضمنا این داستان، تا حدودی هم، خاطره است.

نرگس یکشنبه 30 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 14:05

ببین! من واقعا تو سطر اول حدس زدم موضوع چیه. دلیلش هم اون کلمهء ایوان بود.
چون هیچ لشکر نابود شدهء انسانی رو نمی شه از بالای ایوان تماشا کرد.
باید توی این ژانر پیش یک کار آزموده، دوره ببینی. فکر کردی کشکیه؟

:-))

ای بابا. ما خودمون مورچه‌ایم !

سپیده یکشنبه 30 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 22:30 http://sepideh-ahmadi.blogsky.com/

من یه عالمه از این خاطره ها دارم :)))
خاطره های سر ظهر های تابستون و مورچه و پروانه و ...
خلاصه خاطرات جانوری ؛)

یاد خودم افتادم ..





جالب بود .

سوسک‌ها رو نگفتی!

نازلی دوشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 18:10 http://darentezarmojeze.blogsky.com/

این داستان برای بچه ها بد آموزی داری.

منظور داری = دارد ؟

-------

اصلن اینترنت همه‌اش برای بچه‌ها بدآموزی دارد.
باشه؟
آفرین دختر گلم !

سعید چهارشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 19:13 http://www.minifictions.blogfa.com

سلام و قشنگ بود ولی غیرقابل منتظره وغافل گیریش خوب نبود...

دوست عزیز!
متوجه اظهار نظر عجولانه شما نشدم.

«غیر قابل منتظره» یعنی چی؟ کلی خندیدم.

کلی خندیدم.

یک مترجمی بود، بنده‌ی خدا تقریبا ترک بود. یک بار نوشته بود:
شاید متعجب‌زده نشوید!

کلی خندیدم. جاتون خالی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد