دیشب اینقدر منو روی سنگ سائید که الان تیزه تیزم
ولی چرا اینکارو با من کرد ؟
منو پیچید لای یه پارچه و نفهمیدم کجا داریم میریم ! فقط صدای راز و نیاز با خداش میومد
بعد از چند دقیقه سکوت با سرعت منو از لای پارچه در آورد و گذاشت زیر گلوی پسرش و کشید
ولی ...
حتی دستاش هم نمیلرزید
دوباره کشید
ولی ...
-----------------------------------------------------------------------------
نوح رو ول کردید یه بار هم به حضرت ابراهیم گیر دادید!
گیره دیگه
کاریش نمیشه کرد
آفرین.
به این میگویند یک بازگشت مقتدرانه و باشکوه برای هپلی، به عرصهی داستانکنویسی!
ضمنن، یک نکته ویرایشی.
بعد از ولی . . . فقط ۳ تا نقطه باید بگذاری. چون سه نقطه جرء علائم نگارشی است. گاهی مردم میگویند «چند تا نقطه» که غلط است. البته بین سه تا نقطه اگر اسپیس بگذاری بهتر است:
ولی . . .
ولی ...
راستی یادداشت هفته پیش من را به آدرس:
http://dokkan.blogsky.com/1387/04/25/post-4/
بخوان. حال کن.
التماس دعا.
چقدر تلخ بود.
سلام
خیلی دلم می خواست عضو بودم تا داستانک های منم مورد تقد دوستان قرار بگیره.
به سلیقه ی خودتون هر داستانکی رو که خوب دیدید برای نقد بذارید.
با تشکر
سلام دوست عزیز
مسلما کامنت شما رو مدیر این وبلاگ میبینه و برای شما دعوت نامه می فرسته تا شما هم به جمع ما بپیوندی
الان هزارمین باره که میام ..
چرا داستانک جدید نمیزارید ؟؟؟؟؟!!!
:(
فکر ما هم باشید دیگه