گنجشک بالای درخت داشت به این فکر میکرد که چطور میتونه به دخترکی که روی نیمکت پایین درخت داره با حسرت، ساندویچ خوردن دخترکی که لب حوض، روبه روی درخت نشسته رو نگاه میکنه، کمک کنه.
بعد از کلی فکر کردن و کلنجار رفتن فهمید که جثهاش خیلی کوچکتر از اونیه که بره و ساندویچ رو از دست دخترک، لب حوض بگیره و به نگاه حسرت بار دخترکی که حالا به درخت تکیه داده بود خاتمه بده.
برای همین پر زد و رفت لب حوض و یواش یواش شروع کرد به چرخیدن دور دخترک تا حس امنیت رو ازش بگیره.
وقتی به بالای دخت برگشت، رفتن دخترک رو از لب حوض دید و چشمان دخترکی که به دنبالش رفت.
حداقل حالا خیالش راحت بود چون میدونست چیزی رو که چشم نمیبینه دل هم طلب نمیکنه!
بالاخره این دخترک کنار اون دخترک کنار جوب زیر درخت اون دخترک کدوم دخترک رو دید؟
البته بعد از ۵ بار خوندن فهمیدم چی به چیه. ولی بهتر نبود یکی از دخترکها مثلن پسرک باشه؟ یا مثلن یکیشون تپل باشه و اون یکی موقرمز و . . .
التماس دعا.
اووووووه چرا کاملا موافقم
سلام عزیز!
داستانک زیبایی است
با یک داستانک به روزم و منتظر نقد و نظر ارزنده تان.
شاد و پیروز!
مرسی نظر لطفته موفق باشی
با سلام دوست عزیز
با سه داستانک جدید منتظر شما هستم ...
ایده جالبی بود باید یه کم فیلترش رو بیشتر میکردین که زیباتر باشه ولی در کل قشنگ بود.
موفق باشید.
ممنون که مینویسی، من از مضمون نوشتههات خیلی لذت میبرم، اما ترجیح میدهم که کمتر مجبور باشم موقعیت را تجسم کنم، به نظرم با کم کردن جملات توصیفی میتوانستی داستانکت را قویتر کنی.
سلام عزیزم مرسی که نظر دادی و ممنون که راهنماییم میکنی
موفق باشی
بدک نبود خوش اومدی
با بچههای داستانک
۵ شنبه ۱۰ مهر
ساعت ۳ عصر
تهران ـ در ورودی پارک جمشیدیه
تلفن هماهنگی با من ۰۹۱۲۲۴۳۵۸۰۴
در اسرع وقت اساماس کنید که میآیید یا نه.
لطفن این نظر را نمایش ندهید!