داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

چهار دیواری

تنهایی خسته اش کرد.

با اولین صدا ،‌سمت در ‌،دوید و به بهانه ی تمیز کردن چهار چوب ،‌ در را گشود ،

تا شاید سلامی و حرفی... و این روز لعنتی کش دار تمام شود .

 

در که بسته میشد  ‌،صدایی توی ساختمان پیچید؛

همسایه ی فضول !

نظرات 4 + ارسال نظر
نرگس سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 15:32 http://golaab.blgsky.com

به قول هپلی: سلام همسایه.
اول اینکه خوش اومدی.
دوم اینکه از چهار دیواری و خوشنویس خوشم اومد.
سوم اینکه خسته نباشی.

سلام
:)
ممنونم
خوشحالم که نوشته هام و تحمل میکنید و البته نظر خوبی نسبت بهشون دارید .
:)

علی اشرفی سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 22:32 http://dokkan.blogsky.com


در نوجوانی که در کوچه فوتبال بازی می‌کردیم، پیرزنی از پنجره ما را به نگاه می‌نشست.
وای به حال کسی که در جواب این نگاه منتظر و حسرت‌بار او کلمه‌ای (حتی سلام!) به زبان می‌آورد.
فحش نثارش می‌کرد . . .

این داستان من را یاد آن پیر زن انداخت.

یک داستانک واقعی است. پیامش را هم به راحتی بیان کرده و هر قدر گشتم، از این مجمل‌تر و گزیده‌تر نمی‌شد گفت.

دوستان دیگر را توجه می‌دهم به انتخاب صیغه‌ی مناسب برای فعل‌ها. مثلن دقت کنید:
(در که بسته «می‌شد») تکرار هر روزه‌ی این داستان را می‌رساند.


موفق باشید.

ممنون که وقت می زارید
خوشحالم که منظورم رو می فهمید :)

هپلی چهارشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 15:13 http://happali.blogsky.com

آهاییییییییییییییییییییییییی

این سلام همسایه کپی رایت داره ها

همینجور واسه خودتون استفاده نکنین

دهه

بگذریم

------------------------

استعداد خوبی در داستانک نویسی دارین

البته توی بعضی هاشون

خدا رو شکر
حداقل تو بعضی هاش استعداد دارم !
;)

خلیل رشنوی چهارشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 17:37 http://bomb1.blogfa.com

سلام دوست من
پری پشت دیوار
دعوتید به خواندن این داستان کوتاه.
www.bomb1.blogfa.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد