داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

عروسک

سارا عروسکش را بغل کرده  و لبه ی تخت نشسته بود  .

دلم برای نوازش موهای طلایی و حلقه شد ه ی عروسک پر میکشید ...

عروسک را که می خواباند چشم هایش بسته میشد!

شکم عروسک را که فشار میداد گریه میکرد و صدا میزد : ماما ن      ماما ن ... 

جوراب هم داشت !

کنار تخت روی زمین نشستم و مات به سارا و عروسکش نگاه کردم  ،

ارام دست بردم برای  لمس پیراهن سفید و چین دار عروسک،   

سارا عروسک را محکم تر بغل کرد و  

گفت: دست نزن !! 

 

توی ماشین ،‌من و عروسک پلاستیکی ِ یک دست ، به هم خیره شدیم ..

چشمهایش هنوز هم میخندید وقتی دور از چشم مامان زیر پا لهش کردم و جا گذاشتمش... 

نظرات 8 + ارسال نظر
یه دوست یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 17:20 http://jahanmusic.blogsky

سلام. وب جالبی داری اگه با تبادل لینک موافق بودی وبلاگ منو به اسم دنیای موزیک ایران لینک کن وبعد به من اطلاع بده تا تو رو لینک کنم

:))

علی اشرفی دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 09:42 http://dokkan.blogsky.com

ببخشید ۳۹ مرتبه داستان رو خوندم.
قشنگه.
ولی متوجه ۲ سطر آخر نشدم که نشدم!

راهنمایی کنید دو سطر آخر رو کی می‌گه؟ بچه‌ی دیگه‌ای می‌گه؟

ای واااااااای
تو که ای کیو ی خوبی داشتی !!


دو سطر اخر اززبون همون بچه ای که نتونست به اون عروسک خوشگل دست بزنه .

یعنی خودش یه عروسک معمولی داشت ...

یه بار دیگه بخونی متوجه میشی سر چهل بار حتما متوجه میشی .
:)

هپلی دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 09:53 http://dastanak.net

خیلی دلم میخواست عروسکشو بغل کنم
موهای طلایی و حلقه شده
از اونایی که شکمش رو فشار میدادی با گریه می گفت : ماما ن ماما ن ...
تازه جوراب هم داشت

خواستم یه کوچولو لمسش کنم که کشیدش کنار و گفت: دست نزن !!

توی ماشین ،‌من و عروسک پلاستیکی ِ یک دست ، به هم خیره شدیم ..

چشمهایش هنوز هم میخندید وقتی دور از چشم مامان زیر پا لهش کردم و جا گذاشتمش...

اینی که نوشتی خیلی جالب شده بود


مسئله اینه که من این طور نوشتن رو زیاد دوست ندارم .


اما این طور که تو نوشتی واقعا جالب بود
ممنون :)

علی اشرفی دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 19:36 http://dokkan.blogsky.com

آهان! حق با هپلی است.

یعنی چی که اینجوری نوشتن رو دوست ندارم!

هپلی داستان را طوری نوشته که همه‌اش از زبان اول شخص است. آدم متوجه می‌شود حتی اگر ۴ بار بخواند.
اما نوشته‌ی شما قسمت اولش از زبان راوی است و فقط دو خط آخر از زبان شخص دیگر. به نظر من این تکنیک نیست. بلکه اشکال تکنیکی است.
التماس دعا.

ای بابا
!
یه کم به جملات دقت کن .
دوست ندارم ، یعنی چی ، نداره که !خوب دوست ندارم دیگه !!

منظورم این بود که نوشته هپلی محاوره ای ِ
من اون سبک نوشتن رو دوست ندارم
تایید م از نوشته ی جناب هپلی به خاطر این بود که اونطوری هم منظور رسونده میشه ..

در ضمن اگه بار چلهم دقت میکردی
می دیدی که توی سطر دوم نوشتم : دلم برای نوازش موهای ...
سطر ششم نوشتم : ... روی زمین نشستم ...
سطر هفتم نوشتم : ارام دست بردم برای لمس ...

و توی دو سطر اخر هم همین طور : من و عروسک پلاستیکی...

والله ما که همه ی اینها رو از زبون یک شخص می بینیم
شما چرا از زبان دو شخص می بینی من تعجبم اومد !!!

فکر کنم وقتی سر چهلم متوجه نشدی سر سال حتما متوجه شی;)


به هر حال ممنون که خودتو خسته ی نوشته ها می کنی :)

هپلی سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 14:44 http://dastanak.net

من داستان رو محاوره ای نوشتم چون راوی دختر بچه کوچکی است

حتی بنظر من باید کودکانه تر هم میشد تا بتونه حس رو منتقل کنه

فکر کنم علی هم سر همین موضوع به مشکل برخورده ٬ چون همچین لحن ادبی برای همچین سنی ثقیلٍ

راستی یه نکته دیگه واسه سپیده
من خلاصه تر نوشتم

امیدوار بودم اول از همه به خلاصه تر بودن من دقت کنی .

واسه اینکه داستانت زیاد دست نخوره ۲ سطر آخر رو عیناً آوردم وگرنه همون هم خلاصه تر میشه

اینجا باید داستانک نوشت

توی همین صفحه دوستمون امیر پست داده ٬ ولی بعلت زیاد بودنش من حتی نخوندمش

شما هم توی پست خوش نویس ٬ خوش درخشیدی

حالا منظور من حتما کوتاه کوتاه نیست ٬ ولی ۱۰۰٪ مخالف جمله هایی هستم که نبودشون هم فرقی نمیکنه

بنظر من یه داستانک نویس

در یک سطر باید بتونه فضا ٬ حس ٬ رفع ابهام و ...

همه این ها رو انجام بده

و نقد میشویم که بتوانیم چنین کاری انجام دهیم

خلاصه بودن داستانکی که تو نوشتی کاملا مشهوده و البته متوجه اون شدم .
و لی تمام لحظاتی که نوشتم، و باعث طولانی تر شدن داستانک شده
از نظر من ، ضروریه . چون حسّی که اون بچه پیدا کرد ، توی داستانک تو دیده نشد.
البته این نظر منه
و نظر ی که تو و باقی دوستان میدین هم محترمِ

البته من تا حالا توی این وبلاگ کسی رو ندیدم که بتونه توی یک سطر
فضا و حس و ... انجام بده .
من داستانک های خودت رو هم که مرور میکنم می بینم حتی 9سطری هم نوشتی !!

می تونی ارشیو رو نگاه کنی مخصوصا ارشیو تیر ماه !!!
:)
در ضمن یه مخالفت کوچیک دیگه .. من که واسه زیر هشت سال نمی نویسم که لحن کودکانه رو رعایت کنم .

در ضمن از اینکه این همه محبت داشتی و داستانکم رو خوندی ممنون.

نرگس سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 16:05 http://golaab.blogsky.com

بوی کل کل میاد.

نه عزیزم:))
کل کل چیه ؟


مثل ادم های متمدن نقد و بررسی و بحث می کنیم :)

هپلی چهارشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 10:15 http://happali.blogsky.com

منظورم این بود که وقتی راوی یه کودک هستش بنظر من لحن هم باید کودکانه باشه

کاری به مخاطب ندارم ٬ حتی یه مخاطب ۸۰ ساله هم وقتی لحن کتابی و رسمی رو میخونه انتظار نداره شخصیت داستان کودکی با عروسک باشه٬منظورم این بود چون ارتباط برقرار کردن یه کوچولو سخت میشه

منم قبول دارم که داستانک های من ۹ سطر میشه یا حتی ۱۲ سطر بشه ٬ ولی سطر کاملی نیست . ار نظر کاراکتری کمه . معمولا میگن که داستانک باید ۱۶۰ کلمه باشه .

من زیاد اعتقاد ندارم به این جور چیزها من کلا موافقم حداقل کلمه و بیشترین تاثیر هستم



البته این نظر تو ِ
و صد البته محترم .
و لی من این نظر و ندارم و این طوری مثل شما فکر نمیکنم که لحن این طوری باشه یا جور دیگه .
هرکسی یه مدل می نویسه.




امیدوارم همه رعایت کنن -----> حدلقل کلمه و بیشترین تاثیر
و لی باز هم تاکید میکنم که کمتر کسی تو ی این وبلاگ این مسئله رو رعایت کرده .

:)
من از داستانکی که تو از روی داستانک من نوشتی خوشم اومد
اما به نوشته ی خودم ترجیحش نمی دم .

ممنون که وقت می زاری :)

نازلی چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 14:12 http://darentezarmojeze.blogsky.com/

اونقدر واضح بود که اصلا نیازی نبود که چهل بار بخونینش. خیلی واضح و مشخص بود نیازی به اون اصلاحات آقای هپلی هم نبود.
خیلی ایده قشنگی بود من کلی کیف کردم. موفق باشید.

متشکرم







خوشحالم :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد