داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

زرد

مداد رنگی‌ها توی جعبه داشتند با هم حرف می‌زدند، مداد قرمز با غرور خاصی می‌گفت: من رنگ عشقم، رنگ گل رز، تمام عاشقا از من خوششون می‌یاد و منو انتخاب می‌کنن.

مداد زرد از خجالت خودش رو به گوشه‌ی جعبه کشید تا از تیرس نگاه بقیه‌ی مداد‌ها دور باشه، در همین وقت صاحب مدادها به سمت جعبه اومد، یه نگاه کوتاه به مداد‌ها انداخت و مداد زرد رو برداشت و روی کاغذ کنار جعبه نوشت: عزیزم این قناری زرد رنگ را و از من بپذیر، این نشان عشق من به توست. وقتی مداد زرد به جعبه برگشت تمام مدادها داشتند با تحسین بهش نگاه می‌کردند اما از مداد قرمز خبری نبود....

نظرات 3 + ارسال نظر
سعید پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 06:19 http://www.minifictions.blogfa.com

خیلی خوب نبود... لطفا فونتتونو مطابق وبلاگ کنید...

علی اشرفی جمعه 19 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:17 http://dokkan.blogsky.com

مداد قرمز با غرور خاصی گفت: من رنگ عشقم، رنگ گل رز، تمام عاشقا از من خوششون می‌یاد و منو انتخاب می‌کنن. مداد زرد از خجالت خودش رو به گوشه‌ی جعبه کشید تا از تیرس نگاه بقیه‌ی مداد‌ها دور باشه.
صاحب مدادها به سمت جعبه اومد، یه مداد زرد رو برداشت و روی کاغذ کنار جعبه نوشت: «عزیزم این قناری زرد رنگ را و از من بپذیر، این نشان عشق من به توست.»
مداد زرد که به جعبه برگشت، مدادها داشتند با تحسین بهش نگاه می‌کردند اما از مداد قرمز خبری نبود.

هپلی شنبه 20 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 15:11 http://dastanak.net

موضوع و ایده جالبی داره

بنظر من که خوب است

فقط دیگه لازم نبود بگی قناری زرد رنگ ٬ فقط قناری کفایت می کرد .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد