داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

غریق

یک دست دیده میشد .. ملتمس برای بودن

موج می امد و او را در خود میخواست...

موج می کشید و زندگی می کشید

صاحب ِ دست  در کشاکشی سخت ،‌

در اب بلعیده شد

و

یک مادر برای زندگی ماند ،‌

با دسته ای گل ‌، برای دریا ...

نظرات 3 + ارسال نظر
هپلی چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 13:34 http://dastanak.net

سلام

بنظر من

« در آب بلعیده شد »

رو اگه حذف می کردی بهتر بود ٬ خواننده بیشتر شوک زده می شد

سلام
مرسی...

شوک زیاد واسه قلب خوب نیست... میدونی که ؟:)))))
;)

علی اشرفی پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:35 http://dokkan.blogsky.com


نکته قابل ذکری که در مورد این داستانک به نظرم می‌رسد این است که جملات داستان فقط حس را به خواننده منتقل می‌کند، ولی سایر جزئیات رویداد به ناخودآگاه خواننده سپرده شده. یعنی تلاش برای نجات غریق، جستجو برای جسد او و نیافتن آن و . . . همه‌ی اینها در فاصله‌ای بین دو پاراگراف داستان مستتر است و البته خواننده آنها را درمی‌یابد.

در ضمن،
با نظر هپلی موافق نیستم. چون آدم از همون اول حس می‌کنه که طرف بالاخره غرق می‌شه.
اما داستان جملات قشنگی داره. تقریبا می‌شه گفت که شعره.

عرض شود که

1. نکته ی قابل ذکری که نوشتی ، عیب بود یا حسن ؟ متوجه نشدیم !

2.یک دوستی از استادم پرسید از یک داستان چه انتظاری میشه داشت ؟
اولین جوابی که استادم داد این بود : درگیر کردن احساسات خواننده .
داستان هایتان باید با احساس مخاطب سر و کار داشته باشند و گرنه
میشوند گزارش و مقاله و ...
4.چه شاعر بزرگی بشم من ! فکر کنم از مزارم یه امامزاده بسازن :)))
3. مرسی که او مدی و نظر دادی :) خرسندمان فرمودی :)

علی اشرفی یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:41 http://dokkan.blogsky.com


عیب نیست، حسن است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد