داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

پشیمانی

گفت :

-آقا ، می دانم پایان اینجا مرگ است و چه سعادتی برتر از این ، اما می خواهم اجازه دهید تا برای آخرین بار اهلم را ببینم وتوشه ای برایشان گرد آورم .زود برخواهم گشت .

رفت .زود برگشت .پایانش مرگ نبود ، پشیمانی بود .

**
پ.ن:نشانی مرتبط:
طرماح بن عدی کیست ؟

و پیشنهاد طرماح به امام حسین علیهالسلام .


.متیل
نظرات 8 + ارسال نظر
علی اشرفی چهارشنبه 18 دی‌ماه سال 1387 ساعت 00:10 http://dokkan.blogsky.com


روزی با عده‌ای از بچه‌های وبلاگ داستانک دور هم جمع‌شدیم و صحیت کردیم راجع به گزینش تعدادی از داستانک‌های موچود برای گنجاندن در یک کتاب.
خلاصه قرار گذاشتیم (که البته عملی نشد) هریک شروع کنیم به نمره دادن به داستانک‌ها تا داستانک‌هایی که معدل نمراتشان بیشتر شد، در کتاب گنجانده شوند.
قرار هم این بود که نمره ۱ تا ۵ بدهیم.
خلاصه اینکه این داستانک (که من به امام حسین قسم می‌خورم داستانک نیست!) نمره‌ی یک تا ۵ که نمی‌گیرد، هیچ، صفر هم نمی‌گیرد.

تعریف من از داستانک این است
همان طرح داستان اما با ادبیات متفاوت -
.طرح یک داستان همان طور که می دانید . نقل حوادث داستان بر اساس توالی زمانی مبتنی بر علت ومعلول ومنطبق بر متن است .
در طرح داستان بر چرایی تاکید می شود و توالی زمانی رعایت می شود وباید دارای این خصوصیات باشد 1.باورپذیری 2.وحدت موضوع3.تصادفی نبودن -اگر چه داستان می تواند با اتفاق و تصادف شروع شود- 4. جذاب بودن -این با زیبایی و اخلاقی بودن فرق دارد .5.طرح باید نو باشد -اگر چه فکر اولیه نو نباشد .-
حالا می رویم سراغ داستان خودمان .فکر اولیه این داستان است : " کسی که به هدفش نمی رسد " و این فکر اولیه قدیمی دارای تمام خصوصیات "فکر اولیه " هست بسط پذیری جذابیت و عدم تعادل . طرح داستان این است .مردی در کربلا از یاران امام حسین است . چون سپاه مقابل را می بیند و خود امام هم گفته است ، می داند که در اینجا چیزی جز مرگ نیست . و او شهادت را دوست دارد .. تصمیم می گیرد به خانواده خود سری بزند و برای آن ها غذایی و سرپرستی بعد از خود تدارک بیند چون اگر بمیرد کسی نیست که به خانواده اش رسیدگی کند . از امام اجازه می گیرند که به خانواده اش سر بزند و زود برگردد .هم خانواده اش را سر و سامان می دهد هم به امام خواهد رسید .می رود و توشه ای برای خانواده می برد .و برمیگردد چون آرزوی شهادت در رکاب امام را داشته است ولی می بیند که جنگ تمام شده است چون فاصله زمانی خانه وی و کربلا بیشتر از چند روز بوده است . و اواز سعادت شهادت باز می ماند . پس پشیمان می شود .
این طرح این داستان بود . که به نظر من تمام شرایط یک طرح داستان را دارد . تصادفی نیست . مبتنی بر علت ومعلول است . باور پذیر است و...
تفاوت داستان و داستانک با طرح داستان این است که لزومی ندارد توالی زمانی طرح داستان رعایت شود .یعنی می توان از قطعه ای از داستان شروع کرد و گذشته را با فلش بک و...نشان داد .نمونه خوب داستان های احمد محمود ، درخت انجیر معابد و مدار صفر درجه و...و تفاوت دیگر این که چون وچرایی طرح صریحا ذکر نمی شود و خواننده خود آن را دریافت می کند . در داستان ما طرح داستان را با جزییات بط می دهیم .اما در داستانک این جزییات وارد نمی شود . داستانک یعنی حذف آن چه تاثیری در داستان ندارد و آن چه بیان می شود هیچ چیز زائدی ندارد .
داستانک همان طرح داستان است با ادبیات متفاوت - در توالی زمانی وچون و چرایی - و رعایت زبان معیار - که بسیار کم رعایت می شود -

پس این یک داستانک است چون هم فکر اولیه دارد وهم طرح داستان .
مگر این که تعریف شما از داستانک چیز دیگری باشد .
من پیشنهاد می کنم دوستان ابتدا تعریفی از داستانک ارایه دهند تا به ی جمع بندی برسیم .و بعد نمره بدهیم یا ندهیم .
در هر صورت ممنون از نقدتان .
اگر من اشتباه می کنم لطفا بگویید .

عروس مرده چهارشنبه 18 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:52 http://like-a-tree.blogsky.com

اعضای شما اضافه شدنی هم هست؟ آیا؟!!

بله. به آقای توکلی مدیر وبلاگ رجوع کنید.
رونوشت به آقای مرتضی توکلی.

==== پاین قسمت توسط مرتضی توکلی نوشته شده ====
سلام. از اینکه به وبلاگ داستانک سر می‌زنید متشکریم. درصورتی‌که مایل به عضویت در وبلاگ داستانک هستید لطفا آدرس ایمیلتان را در بخش نظرات قرار دهید. به امید دیدار شما در «داستانک»

اسیر چهارشنبه 18 دی‌ماه سال 1387 ساعت 21:13 http://www.glassroom.blogfa.com

با سلام و عرض ادب
و تشکر از ساما

دوست گرامی جناب اشرفی مشخصا دچار یک پارادوکس هستند. از سویی داستانک حاضر را داستانک می‌خوانند و به آن به عنوان یک داستانک نمره [صفر] می‌دهند و از سویی قسم اما حسین می‌خورند که داستانک نیست.
از این پارادوکس که بگذریم، بر مبنای خاطرات و قول و قرارهای خود با دوستانشان، این داستانک را از داستانک بودن ساقط کرده‌اند. کاش ایشان به جای آن‌همه خاطره‌نویسی و قسم‌خوردن [که خوش‌آیند نیست] لااقل یک سطر نقد می‌نوشتند. اگر هم اصلا قبول ندارند که داستانک است پس چرا داستانک خطاب‌اش می‌کنند و نمره‌اش می‌دهند؟
می‌شود از جهت فنی این داستانک را مورد نقد و بررسی قرار داد و نیز از جهت محتوایی، اما چنین چیزی صورت نگرفت. آقای اشرفی بهتر بود تنها می‌گفتند که از این داستان خوش‌شان نیامده. آن وقت پای آن پارادوکس و قسم و خاطره‌گویی‌ها هم به میان نمی‌آمد.
بنده ابتدا گمان کردم که پاسخ "ساما"ی گرامی، توضیح واضحات است، اما بعد متوجه شدم که توضیحاتی به‌جا داده است که بسیار خوب است تا آقای اشرفی به آن‌ها توجه کنند

با سپاس

مرحبا بناصرنا

علی اشرفی پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:16 http://dokkan.blogsky.com/


ضمن تشکر از سامای عزیز که با صبر و حوصله و تواضع پاسخ نقد عجولانه و عصبانی من را دادند.
. . .
والله بنده متاسفانه یا خوشبختانه از این اطلاعات نظری که شما فرموده‌اید بی‌اطلاعم. قبلن هم گفته‌ام تعریف کردن چیزهایی مثل داستان یا داستانک یا طنز یا گزارش و . . . سرنوشتی همانند تعریف کردن نقطه یا خط پیدا می‌کند.
من فقط به‌عنوان یک خواننده، پیشنهاد می‌کنم تا این داستانک(؟) پشیمانی را یک بار بخوانیم و ببینیم چیزی از آن متوجه می‌شویم؟
من که متوجه نشدم.
بعد از خواندن پی‌نوشت‌ها، متوجه شدم که این نوشته، مثل یک تیزر تلویزیونی است. یعنی داستان کامل نیست (داستانک کامل هم نیست).

جسارتا عنایت بفرمایید:

رو به آقایش کرد و رخصت خواست تا برای آخرین بار اهل خانه‌اش را ببیند و توشه‌ای برایشان گرد آورد.
پاسخ شنید: زود باز گرد که تا پایان، ساعتی بیش، راه نیست.
چون رفت و بازگشت، تنها خبر، شهادت یاران بود و فرصت سوخته‌ی شهادت و داغ پشیمانی بر دلش.

التماس دعا.

خواهش می کنم.
یکی از خرده هایی که خیلی ها بر من می گیرند مبهم نویسی ومبهم گویی است . شاید مقداری تعمدی باشد ولی گاهی نویسنده گمان می کند خواننده از قالب های فکری او خبر دارر است و با اشاره هم حرف وی را می فهمد ولی این خطایی بزرگ است که من مرتکب می شوم وگاهی برای فرار از پاسخ می گویم باید مخاطب فکر کند .نوشته ی من و نوشته ی شما هر دو یک معنا را می رسانند فرقشان در ابهام نوشته من و روشنی داستان شما است . ابهامی که شاید معنا را منحرف کند . البته من برای جبران این ابهام در پانوشت دو لینک گذاشتم .
البته گاهی ابهام ، معنا را زیباتر می کند .مثل لذت بعد از حل معما . اما به شرطی که حل شود نه معضل .
اگر جسارتی بود ببخشید .
من اشتباه خود را می پذیرم.
همیشه روشن باشید .

اسیر شنبه 21 دی‌ماه سال 1387 ساعت 16:34 http://www.glassroom.blogfa.com

خب حالا که آقای منتقد و آقای نویسنده با هم آشتی کرده‌اند، من برای این‌که آتش تنور نخوابد، به نقد هر دو می‌پردازم
ابتدا آقای منتقد یا به قول خودشان خواننده؛
جناب اشرفی گفته‌اند: از آن اطلاعات نظری ابتدایی که نویسنده در پاسخ به نقد ایشان آورده است بی‌اطلاعند و بیان چنین چیزهایی را مثل تعریف نقطه یا خط می‌دانند.
باید بگویم همان نقطه و خط هم در علم ریاضی تعریف کاملا دقیقی دارد. توجه کید؛ کاملا دقیق! آقای خواننده [جناب اشرفی] باید متوجه پاسخ آقای نویسنده [ساما] باشند. نویسنده منظورش این نیست که یک داستان‌نویس باید الزاما یک تئوریسین باشد. صداقتا هم همین‌طور است. نیازی نیست یک هنرمند، در همان زمینه هنری تئوریسین باشد. که در وقع هم می‌بینیم یک شخص در یکی از این دو مورد سر می‌شود. سیروس شمیسا تئوری می‌داند، شاعر نیست. فروغ شاعر است، تئوریسین نیست. البته هستند مثل رضا براهنی ها که همه‌جا سرک می‌کشند، اما باز هم رضا براهنی منتقد بر رضا براهنی شاعر و داستان‌نویس غلبه دارد.
پس دانستیم که لزومی ندارد یک هنرمند و خالق اثر هنری، تئوریسین در همان هنر هم باشد، اما این بدان معنی نیست که هنرمند هیچ چیزی بارش نباشد. بالاخره باید تفاوت داستان کلاسیک و مدرن را بداند. باید ابزارهای کار را بشناسد. باید به ژانرها آشنا باشد. اگر اصول اولیه را بلد نباشد نمیشود که. ابزارها و فوت و فن کار، به هنرمند یاد می‌دهد که چه چیزی را لازم است استفاده کند و چه چیزی را نباید. چه وقت باید حرف بزند و چه وقت باید سکوت پیشه کند. مگر می‌شود مثلا صادق هدایت از شخصیت‌پردازی چیزی سرش نشود و با یک سواد داش آکلی بنشیند بوف کور خلق کند؟ نه آقا! هنرمند باید تکنیک بلد باشد. بفهمد چه کار می‌کند . بداند چه به خورد مخاطب می‌دهد. برای دفتر خاطراتش نمی‌نویسد که تکنیک مهم نباشد، باید برای ریز به ریز و سطر به سطر داستانش دلیل داشته باشد. باید دلیل انتخاب کلمات را به جای دیگر مترادف‌هاشان، بداند. وگرنه می‌شود مثل آن دوست پست‌مدرن من که می‌گفت شروع کرده‌ام رمان پست‌مدرن‌ام را بنویسم و ادامه می‌داد که من نه عناصر داستان می‌دانم چیست و نه می‌دانم داستان کلاسیک، مدرن و پست‌مدرن چه مولفه‌هایی دارند. بدا به حال مخاطب احتمالی!
در ادامه آقای خواننده گفته‌اند که داستانک "پشیمانی" کامل نیست. خب این‌جا مشخص می‌شود که آگاهی نسبت به مبانی و تکنیک‌های داستان به چه درد می‌خورد. ایشان کاش همان پاسخ اول جناب نویسنده را که توضیح و تعریف خودش از داستانک بود، درست می‌خواند. متاسفانه آقای خواننده متوجه نیستند که اصلا در داستانک قرار نیست چیزی کامل باشد. نه شخصیتی داریم و نه ماجرایی. داستانک از یک طرح هم خیلی خیلی کم‌تر است. داستانک تنها یک ضربه‌ای وارد می‌کند که هرچه قوی‌تر، مخاطب بیش‌تر به آن فکر می‌کند. حالا این‌که چه باید کرد که این ضربه قوی شود بحث دیگری است. اما خیلی ساده‌انگارانه است از داستانک که نه رابطه‌ی میان شخصیت‌ها تعریف شده، و نه خط ماجرایی دارد، انتظار داشته باشیم کامل باشد. اصلا آن وقت می‌شود داستان کوتاه. داستانک نمی‌شود که. مثلا خاطرم هست جناب صالح‌علا می‌گفت شاید این کوتاه‌ترین داستان جهان باشد که: "مردی به دنیا آمد. زندگی کرد. و مرد.". که به نظر من داستانک است و نگاه خاص خودش را به مخاطب می‌دهد. حالا اما شما انتظار دارید این‌جا چیزی کامل باشد؟
وان‌گهی ؛ خود اشارت درستی کردید. داستانک همان تیزر تلویزیونی است. نه بیش‌تر. مخاطب در چند ثانیه با آن مواجه می‌شود. به فکر می‌رود[اگر ضربه‌ای باشد]. کمی حوالی آن می‌اندیشد. رهایش می‌کند.
حالا به خوانش پیش‌نهادی آقای خواننده می‌پردازم که سوژه را در چند سطر به گونه‌ای دیگر، از نو پرداخته‌اند. البته بنده ابتدا گمان کردم که این همان داستان اصلی ست. با خودم گفتم چرا غریب می‌نمایاند. بعد دیدم پیش‌نهاد آقای خواننده است.
در داستانک قرار نیست و صد البته لزومی ندارد که تمام خط ماجرا بیان شود. و این اصلا به یک کار کوتاه آسیب می‌زند. در یک کار کوتاه که باید جذابیت باشد، اگر به طور واضح و کاملا تخت و کاملا مشخص، همه چیز عریان بیان شود، که دیگر داستانک نمی‌شود.
بگذریم از این‌که روایتی که جناب اشرفی پیش‌نهاد داده است، به گونه‌ای کاملا عریان همه چیز را بیان کرده و چیزی را برای جذابیت مخاطب نگذاشته تا به آن فکر کند، با این حال می‌گویم که ایشان در به‌کاربردن کلمات هم هیچ سلیقه‌ی حداقلی به خرج ندادند. در داستانک که سر تا پایش چند سطر یا بعضی یک سطر بیش‌تر نیست، نمی‌شود زیاده‌گویی کرد یا هر کلمه‌ای را به کار برد. باز تاکید می‌کنم؛ باید برای انتخاب کلمات و عبارات در داستانک به جای مترادف‌های‌شان، دلیل داشته باشید و مخاطب یا من ِ منتقد را متقاعد کنید که کلمات انتخابی مناسب و جذاب‌تر هستند. وان‌گهی؛ چه لزومی است که یک به یک بگوییم، رفت، برگشت، ... . من باور دارم که داستانی که نویسنده نوشته در این قسمت عاری از زیاده‌گویی است، که گفته "پایانش مرگ نبود ، پشیمانی بود ." یعنی پنج کلمه به جای چهارده کلمه. یادم افتاد به این مصراع که : خوش بود گر محک تجربه آید به میان
راستی؛ گویا جناب خواننده علاوه بر آن‌که آگاهی از تعاریف و مبانی ساده‌ی داستان و داستانک ندارند، حتی مخاطب نیمه‌حرفه‌ای هم نیستند. با این‌که خود نویسنده [ساما] گفته که در غالب داستان‌هایش مبهم‌نویسی را پیشه می‌کند، اما این‌جا کاملا داستان واضح است. خصوصا با توجه به این‌که هم نویسنده و هم خواننده هر دو در میان یا کنار این فرهنگ[اسلامی] بزرگ شده‌اند [مگر این‌که غیر آن باشد] اگر کسی نفهمد پشیمانی از سر چه بوده،‌ بی‌انصافی است که او را مخاطب حرفه‌ای بخوانیم. چه رسد به هنرمند. همان خواننده مناسب است که خود ایشان به خوبی و بی آن‌که نیرنگی به کار برند، خود را معرفی کرده‌اند. انصافا که من از ایشان به دلیل این صراحت تشکر می‌کنم. آن‌هم در این زمانه‌ای که هر کس با کنار هم چیدن چند اسم و چند اصطلاح خود را کارشناس معرفی می‌کند.
آقای اشرفی! از شما به خاطر صداقت‌تان سپاس‌گزارم!

و اما اکنون بپردازم به داستان و آقای نویسنده:

اول درباره‌ی داستان:
شاید گمان شود که من این‌همه که در پاسخ به آقای اشرفی گفتم بدین معناست که این داستانک را بی‌نقص می‌دانم. خیر! اتفاقا این کار را نسبت به بسیاری کارهای "ساما" ضعیف می‌دانم. زاویه‌ای که برای نشان‌دادن پشیمانی شخصیت داستانک به مخاطب انتخاب شده، زاویه نو، تازه و جذابی نیست. نویسنده باید توجه داشته باشد که نقش راوی در مقتل را ندارد که صرفا بگوید فلانی که بود و چه کرد و چه شد. نویسنده باید آن روایت را جوری به مخاطب نشان می‌داد که مخاطب توجه‌اش جلب شود. این‌جا به باور من صرفا نویسنده یک مستندنویس می‌نماید که چون به ادبیات واقف است کلامی عاری از شلختگی دارد. و نهایتا این‌که به خاطر اشرافش بر ادبیات به گونه‌ای مناسب، این کار مستند را ارائه کرده است. اگر مجال، مجال داستان کوتاه بود که سخن دیگری است. منتها این قرار است داستانک باشد. البته من باور دارم که ابزارهای اولیه را طبق پاسخ اولی که به آقای اشرفی داده است، دارد. ولی باید بداند که من به او به عنوان یک منبری یا نویسنده‌ی مقتل نگاه نمی‌کنم، من مخاطب یک اثر هنری هستم و منتظرم هنر در اثر بیاید. من البته پیش‌نهادی برای پرداخت جذاب و به‌تر این سوژه ندارم و شاید اصلا بهتر از این هم نشود. اگر چنین باشد نویسنده باید توجه داشته باشد که لزومی ندارد حتما چیزی را به عنوان داستانک معرفی کند. وقتی نمی‌شود، ننویسد. بله. ننویسد. باز البته تاکید می‌کنم؛ اگر نمی‌شود. که گمان دارم امکان پرداخت به‌تر باشد.
نویسنده قرار نیست هر شعار و هر چیزی را برای ترویج عقایدش بیاورد. آن وقت مخاطب را زده می‌کند. مثلا به همین کار قبلی نویسنده که در همین پایگاه، با عنوان "شش یک خط برای غزه" آمده نگاهی بکنید. باور ندارم که همه کارهای قوی و بی‌نقصی هستند اما انصافا شکل روایت و پرداخت به‌تر از این کار حاضر دارند. مثلا همان اولی "راه شیری..". انصافا که نگاه زیبایی دارد. یا پنجمین کار "وقتی آمد خانه کفش‌های خونی‌اش.." آن‌جا که انصافا همه چیز هست. جذابیت. به فکر واداشتن مخاطب. کلامی عاری از زواید. و نگاه نو. نگاهی نو به چیزی که بسیار ساده شده است. هنرمند غیر از این چه چیزی باید بلد باشد؟ همین خودش خیلی است که چیزی را نشان دهد که مردم تا همین قبل‌تر می‌دیدند ولی توجه نمی‌کردند. و یا با کمی چشم‌پوشی کار چهارم "به بچه‌هایش قول داده بود فردا برایشان..". از مقصد دور نشوم؛ از آن شش یک خط این دو سه تا به گمان من انتخاب می‌شوند. که نویسنده هم نگاهی نو و جذاب داشته هم باور خودش را در محتوای اثر ارائه کرده است.
کاش آن ویژگی‌ها در این داستانک "پشیمانی" هم بودند. خاصه وقتی نویسنده تحت عنوان "نشانی مرتبط" اصل قضیه را به مخاطب گفته، خودش با دستان خودش داستانکش را نابود کرده است. هنر با تاویل‌پذیری معرفی می‌شود. باز تکرار می‌کنک؛ هنرمند با مستندساز و یک راوی ساده فرق دارد. اگر قرار باشد که همه چیز عیان شود که دیگر جایی برای مخاطب نمی‌ماند.
در کنار همه‌ی این حرف‌هایی که زدم، قلم نویسنده [ساما] را قلمی پرکار می‌شناسم. مشخص است. کار بسیار ارائه می‌دهد. کار خوب هم انصافا کم ندارد. این داستانک "پشیمانی" و بسیاری دیگر که مثلا ضعیف هستند، از جهت این‌که کارهای تجربی هستند کاملا محترم شمرده می‌شوند. هر نویسنده، هر هنرمند باید آن‌قدر اثر ارائه کند تا چند تای آن موفق از آب در آید. نه این‌که منتظر باشد تا به‌ترین اثر هستی را خلق کند. پس از این جهت من روحیه‌ی پرکاری "ساما" را می‌ستایم، که خودم کم‌کار هستم و تنبل در نوشتن.
درباره‌ی مبهم‌نویسی نویسنده هم می‌گویم که اتفاقا نویسنده در این کار از ابهامی که پیش‌تر در بسیاری کارهایش استفاده کرده است، بهره نگرفته. باز هم می‌گویم؛ با توجه به فرهنگ رایج جامعه‌ی ما، و آشنایی جامعه با عاشورا، انصافا مخاطب حرفه‌ای بایستی چنین چیزی را درک کند.
یک جمله‌ای هست که دیگر این روزها خیلی باب شده که می‌گویند: "شنونده باید عاقل باشد!" البته من از هرچه که کلیشه شود بدم می‌آید و این‌جا نویسنده‌ی ما عاقل است کاملا. ولی به گمان من این داستانک، ابهامی ندارد که کسی نفهمد.
وقتی کارهای قبلی این نویسنده را مرور می‌کنم واقعا آن ابهامی که غالب اوقات بوده را نمی‌بینم. حتی بار اولی که این داستانک را خواندم، دقیق خاطرم هست که هی منتظر بودم آن ابهام به میان آید که نیامد. ابهامی که مثلا در کار "هزار فرزند هم کافی نیست" [این آدرس:http://mateel.ir/?p=52] بود. و یا به گونه‌ای بسیار زیباتر در کار "چاپ سوم قطع صنوبر" [این آدرس: http://mateel.ir/?p=20] ارائه شد. که این آخری البته از داستانک‌های مورد علاقه و دوست‌داشتنی من است.


خب بدون اندکی تعارف همه چیز را از زاویه دید خودم نقد کردم
دیگر حرف بس است
اگر مجال گفت‌وگو به میان آید که مثل همیشه‌ی پیش استقبال می‌کنم
در غیر این صورت هم که سپاس‌گزار "ساما" و "جناب اشرفی" گرامی هستم که این مجال را به وجود آوردند
تا روزهایی به‌تر

اسیر جان
حال خوندنش را نداشتم.
شاید بعدا بخوانمش .

میم شهید شنبه 21 دی‌ماه سال 1387 ساعت 17:22

نقد دارم:
مگه اجباری در کار هست عزیزان؟ اگر هم باشه لزوما نباید به داستانک پرداخت.
لااقل متشکر می‌شوم که کمی از جهت تئوری کار کنید یا اسم داستانک رو بردارید.

البته داستانک های آقای سعید آقایی قابل تامل هستند

سپاس

هیچ اجباری در کار نیست
هیچ اجباری هم در کامنت دادن یست ((:
من هم موافقم کمی تئوری کار کنیم .
شهید بشی ان شاء الله

رفا یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 20:47 http://absolutelyloud.blogspot.com

خیلی دوست دارم گاه داستانک هام که هیچ وقت جایی نوشته نمیشن رو بتونم جایی برای خونده شدن بذارم.

همین جا جای خوبیه
با آقای مرتضی توکلی مدیر وبلاگ تماس بگیرید
توی یکی از داستان هاش براش نظر بده

مرتضی توکلی دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:41

خدمت آقای محمد علیجانی (اسیر)
نمی‌شد این نظرتان را کمی خلاصه می‌نوشتید. خواندنش آسان‌تر می‌شد. البته نظر شما را خواندم و متشکرم از این‌که این همه انرژی و وقت برای داستانک می‌گذارید.
یک پیشنهاد برای «اسیر»
وقتی می‌خواهید نوشته کسی را نقد کنید کمی ملایم‌تر برخورد کنید تا نقدتان در صاحب اثر هم تاثیر داشته باشد. بکار بردن عبارات تند در نقد شونده حس قاومت ایجاد می‌کند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد