تو آزادی !
مرد ناباور است .صدای دوستاقبان مهربان است.
- تو آزادی میتونی بری ،هر جا که دلت بخواد .
مرد تکان میخورد.
- یعنی که واقعا میتونم برم ؟
دوستاقبان لبخند میِزند . مرد تکیده است . ریشش بلند است .چشمانش گود نشسته است .
- البته که میتونی بری ...تکون بخور .
مردپر صدا نفس میکشد . هوای آزادی تکانش میدهد . به چشمان حیلهگر دوستاقبان نگاه میکند .حرف زدن دوستاقبان نرم است .
- اصلا برا همین از زندان بیرونت آوردم ...د یالا تکون بخور .
مرد با تردید راه میافتد .میلنگد .کمر خمیدهاش راست میشود .برمیگردد و به دوستاقبان نگاه میکند . دوستاقبان لولهی سرد تفنگ را تو مشت میفشرد .قدمهای مرد تندتر میشود . دوستاقبان سرجای خود ایستاده است .مِژه نمیزند . به لبانش لبخند نشسته است . مرد پا میگذارد به دو .یکهو صدای گلوله میاید .صدای خفهی گلوله که به گوشت نشسته باشد .مرد به زانومیافتد .دوستاقبان جست میزند .خودش را میرساند بالای سر مرد . خونا ز سینه مرد میجوشد .
- میخواس فرار کنه . ایست دادم ....ناچار شدم....
**
پ.ن :
سلام
با اجازه من لینکتون کردم.
یه سوال داشتم:
چه طوری می تونم یه وبلاگ گروهی توی بلاگ اسکای بسازم؟
سلام دوست عزیز
کلی نقد دارم الان
اول اینکه یه کاری کردی کل این کتاب همسایه ها رو بخونم ٬ چون ادرس اشتباهی دادی ٬ تو نسخه ای که من خوندم این داستان شما در فصل چهارم بود
دوم اینکه کلا توی این ۲۰ تا نویسنده که حالا بگیریم ۵۰٪ فعال هستن که بقولی میکنه ۱۰ نفر ٬ ۱ دونه داستان بلند - داستان - داستان کوتاه - داستانک یا یه همچین چیزایی پیدا کردی که عیناْ یه متن رو از یه کتابی آورده باشن و نقل قول کرده من به اثر نقل قولی شما نمره ۲۰ میدم .
بنظر من ننوشتن خیلی بهتر از نقل قول کردن است . حتی اگر سالی ۱ دونه پست جدید اینجا نداشته باشه بهتر از اینه که از جای دیگه کپی کنیم ٬ حتی با ذکر منبع .
خب خوب شد کل داستان را خواندی و ما سبب خیر شدیم . توصیه میکنم بقیه آثار محمود را هم بخوانید .مال من چاپ زمان شاه بود .شاید هم آدرس را اشتباهی داده باشم . دوباره نگاه میکنم.
خب منظور من از این کار این بود که در داستان های بلند و رمان ها میتوان طرحهای خوبی برای داستان و داستانک یافت .درست است که نوشتن برای من بهتر است ولی خب در عوض خواننده ها با یک داستان خوب روبرو شدند . البته من میتوانستم به اسم خودم این را منتشر کنم .و هیچ کس هم نمیفهمید و به به و چه چه هم میکردند.
دوست عزیز
یک پیشنهاد
برای اینکه منظورتون رو برای پیدا کردن داستان یا داستان کوتاه در داستان های بلند برسونین ٬ راه های دیگری رو امتحان کنید ٬ در جلسات داستانک نویسی که خواهیم داشت شرکت کنید و پیشنهاد بدهید !
چرا در وبلاگ گروهی داستانک ( دقت شود ) ( فقط و فقط داستانک ک ک ک و گروهی ) این کار باید انجام شود ؟
---درضمن این داستان شما ٬ داستانک نیست !! ( ۱۸ خط و بیش از ۱۴۰ کلمه) بیشتر به داستان کوتاه شبیه است . شاید الان بگید که استانداردی برای داستانک اگه دارید معرفی کنید تا من هم آگاه شوم ! البته حق با شماست و استانداردی یا چوب خطی برای طرح قالب داستانک نیست ٬ ولی تشخیصی و وجه تمایز داستانک با داستان کوتاه خیلی خیییلی کوتاه بودن آن است . بطور مثال نیمچه نظری به داستانک های «سپیده احمدی٬علی اشرفی٬سعید آقایی» بیاندازید ! خلاصه بودن بطور قابل ملاحظه ای مشهود است .
---خواننده ها در اینجا باید با داستانک خوب مواجه بشن !
--- شما صد البته میتوانستید این داستان را به اسم خود منتشر کنید (ماه پشت ابر نمیماند) ولی در آینده ای نچندان دور که داستانک شما برای چاپ و پخش انتخاب شد و در سطح بسیار بزرگتری خواننده پیدا کرد ٬ بالاخره ۱ نفر هست که ۲ زاریش کج نباشه و صداش در بیاد که آآآآآآآآآآی دزدی ادبی شده و اون موقع نه آبروی برای شما میموند ٬ نه من ٬ نه وبلاگ ٬ نه بلاگ اسکای و نه ....
--- برای گفتن به به و چه چه میتوان به نظرات سایر دوستان مراجعه کرد !!
---- در انتها از اینکه منت بر سر ما نهادید و منبع را ذکر کردید بسیار تشکر و قدر دانی میکنم
به به و چه چه
من در اینجا تعریف خودم از داستانک را نوشتم . http://dastanak.blogsky.com/Comments.bs?PostID=282
میشد بعضی از کلمات داستان را حذف کرد ولی خواستم دخل و تصرف نشود . من فکر میکنم مطلب خوبی بود . تنها عیبش این بود که مال من نبود .
من هم موافقم که خوانندهها باید با داستانک خوب مواجه شوند .
ان شاءالله کلاسها برگزار شود و ما هم فرصت داشتهباشیم بیاییم ، هم دوستان را ببینیم هم چیزی یاد بگیریم .
در هر صورت از به به تان ممنون و به به علیکم .
ببخشید من قبلن یه نظر داده بودم. نمیدونم نرسیده یا تایید نشده.
به هر حال من قبل از هپلی اظهار نظر کرده بودم و این دفعه اوست که با من مخالف است
به نظر من کار خوبی است که «گـاهـی» از یک کتاب یا یک نویسنده مشهور، (یا غیر مشهور) نوشتهای را وام بگیریم، اما . . .
عنایت بفرمایید وقتی که سوار اسباببازیهای شهربازی میشویم، ناخودآگاه انتظار غافلگیرشدن را داریم، خواندن داستانک هم همینطور است، یعنی از اول میدانیم که در چند سطر آینده اتفاق غیرمنتظرهای خواهد افتاد . . .
به همین دلیل، این چند پاراگراف، ممکن است که در یک رمان بلند دویست صفحهای، غافلگیرکننده باشد، اما برای یک داستانک (که خوانندهی آن، ناخودآگاه انتظار غافلگیرشدن را دارد) خیلی خیلی «طولانی» است.
نظر قبلی شما نرسیده . ما به نظرات شما ارادت داریم.
آقا! چرا وقتی با تئوریهای روایتگری آشنا نیستید، راه را منحرف میکنید؟
داستانک به این نمیگن که کوتاه باشه، باید از نظر محتوایی حداقل گرا باشه
ساما! یادته حسینی رو ؟
وانگهی؛ شما چهطور رویتان میشود که ادعا کنید اینجا مجال داستانکنویسی است؟ خب بعضی کارها قابل تامل هستند اما مثلا همین پست قبلی "اه خسته شدم داستانکم نمیاد" این داستانک است؟ آیا این قسمت از رمان احمد محمود بهتر از همین پست قبلی نیست؟ بگذارید کسی بیاید و چند سطری از یک اثر خوب را ارائه کند، بلکه اسم احمد محمود را شنیدید و بلکه کمی داستانک نویسی را یاد گرفتید.
ساما! من هم موافقم با هپلی که این بخش از داستان احمدمحمود را نباید میگذاشتی. آخر اینجا را چه به احمد محمود؟ کسی چه میفهمد این تکنیکی را که محمود استفاده کرده است؟
شاید بشود با جناب اشرفی در این که جای مناسبتری میبایست انتخاب میشد، همراه بود. نمیدانم.