داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

پایان راه

با اینکه نود و اندی از عمرش می گذره ولی انگار بچه است.بچه که بود هیچی نمی دونست،کربلایی یوسف خدابیامرز می گفت اون زمان پدرش سعی کرد همه چیز یادش بده که حالا از قرار معلوم همچین موفق هم نبوده.نتیجه هاش میگن:«پیره مرد پاک پاک خله»،اما پسر کوچیکش میگه آدم خل که نوه نتیجه نداره.تازه، ندیده هاش هم هر روز از سر و کولش بالا میرن.
ثریا خانم دختر برادر بزرگترش که چند سال پیش فوت کرده میگفت که موقع زن گرفتنش جوون رشید و قد بلندی بوده ولی الان که کوتوله است و با یه فوت نقش زمین میشه.قوز هم که داره و نمیتونه راه بره و یکی دائما غذا می زاره تو دهنش،چونکه دستاش از خیلی وقت پیش چسبیده ن به صندلی و بلد نیست بازش کنه... .خودمونیم مرده ها چقدر خالی بند بودند!
ولی یه روز از خود پیره مرد که تو پذیرایی بود همه رو یواشکی پرسیدم و اون نگاه طرف دیگه کرد و با صدای لرزان گفت: «گم شدم،گم شدم.خونم کجاست؟»... .آخه یه پیره مرد دنیا دیده راهشو گم میکنه؟بابا انگاری هیچی نمیدونه!
نظرات 4 + ارسال نظر
سهیل میرزایی جمعه 15 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 21:07 http://soheilmirzaee.blogfa.com

سلام
داستانک زیبایی بود
اگر قضاوت آخر داستانک نبود.
نویسنده ی داستانک با توجه به حجم و اندازه ی اثر فرصت قضاوت کردن نداره و باید این مهم رو بسپاره به مخاطب.

سهیل میرزایی جمعه 15 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 21:13 http://soheilmirzaee.blogfa.com

مرتضی توکلی عزیز سلام
با توجه به این که زیاد به کار با رایانه ذآشنا نیستم. به همین خاطر هر چه سعی کردم عضو بشم نتونستم.می خواستم لطفی بکنی و خودت زحمت عضو کردن من بدوش بکشی.
با هر رمز و اسمی که خودت صلاح دونستی
مشخصات:سهیل میرزایی
اهل تهران
ساکن کاشان
کارشناس مدیریت
سرگرمی:مسافرت ودر حیناش دیدن و نوشتن
علاقمندی:نوشتن و نوشتن داستان

داستانک آبی شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:59 http://AbiMinimal.BlogSpot.Com

سلام آقا سهیل

داستانک طنز است.نمی دانم وقتی که داستانک جنبه طنز پیدا می کند باز هم قضاوت نباید باشد؟ممنون می شوم اگر راهنمایی بفرمائید.

علی اشرفی شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 16:54 http://dokkan.blogsky.com

۱. ببخشید من متوجه پیام داستان نشدم.
۲. ببخشید ذکر اسم ثریا خانم و یا کربلایی یوسف در کنار سمنتشان ضرورتی دارد؟
۳. ببخشید منظور از پذیرایی، «اتاق پذیرایی» است؟
۴. ببخشید ذکر کردن اینکه در اتاق پذیرایی چیزی را از پیرمرد پرسیدم، ضرورتی را در داستان می‌طلبیده؟ مثلن نمی‌شد در حیاط پرسید یا اصلن هر جای دیگر؟
۵. ببخشید «بابا» در جمله‌ی آخر چه نقشی دارد؟
۶. التماسدعا.

سلام

پیام:تصویر کهولت!
قالب: طنز-تظاهر به سادگی
زاویه روایت:جریان سیال

....

احتمالاً در پیاده سازی مشکل دارد؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد