داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

خوش نشین

پیرمرد باغبان زیر درختی نشسته است و مشغول استراحت. با تکیه بر درخت، دستانش را به بیلی که در دست دارد سپرده است و میل به کارکردن ندارد.

رهگذری گفت:«مش حسن پاشو کارکن،بی حوصلگی را بگذار کنار!».به آرامی و  جدی جواب داد:«جان خیلی خوش نشین است،اگر زیاد بهش فشار بیاوری در می آید».


نظرات 1 + ارسال نظر
ابتهاج جمعه 12 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 17:58 http://daneshnamah.co.cc

در می آید...
یعنی چی؟؟؟

یعنی «می میرد».( جان از بدن در آید ... ).

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد