-
مثل پروانه
چهارشنبه 15 اسفندماه سال 1386 10:19
گفتم: من خیلی حساسم؛ درست مثل لاک پشت! اگه بخوره پشت لاکم، می رم تو خودم. اونوقت خیلی طول می کشه از لاکم بیام بیرون! گفت: خیلی زحمت می کشی!!! اگه راست می گی مثل کرم های پشمالوی زشتی باش که وقتی از پیله شون میان بیرون، از قیافه شون معلومه که بیکار نخوابیده بودن. http://golaab.blogsky.com
-
در باره داستانک
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1386 12:38
پیشنهاد می کنم این مقاله رو بخونید. http://www.aftab.ir/articles/art_culture/literature_verse/c5c1187444993p1.php
-
اس ام اس
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1386 10:43
تو صفحهء نوشتن پیام، تایپ کرد: (( تازگیا زنگت رو عوض کردم و روی شماره ات،زنگ عمومی گوشیم رو گذاشتم. می خوام ازین به بعد هر غریبه ای که بهم زنگ زد، الکی دلم رو خوش کنم؛ شاید تو پشت خط باشی! )) گوشی پیغام داد که تعداد کلمات بیشتر از یه پیام شده. نوشته ش رو پاک کرد و کوتاه تر نوشت: (( برای من عاشقانه ترین تصنیف ها، هیچ...
-
من و قلک
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1386 08:58
بابا پول تو جیبی ام رو که می داد ، مامان می گفت : بنداز تو قلک هرروز شکم قلک از پول سر و صدا می کرد و شکم من از بی پولی . ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- http://www.happali.blogsky.com
-
صداقت
یکشنبه 12 اسفندماه سال 1386 14:08
روزی پادشاهی سالخورده که دو پسرش را در جنگ با دشمن از دست داده بود، تصمیم گرفت برای خود جانشینی انتخاب کند. پادشاه تمام جوانان شهر را جمع کرد و به هر کدام دانه ی گیاهی داد و از آنها خواست، دانه را در یک گلدان بکارند و گیاه رشد کرده را در روز معینی نزد او بیاورند. پینک یکی از آن جوان ها بود و تصمیم داشت تمام تلاش خود...
-
انتظار
شنبه 11 اسفندماه سال 1386 12:35
از همان لحظه ای که مرد خانه را ترک کرد و سر کار رفت ، زن دست بکار شد . لباس های مرد را تمیز و اتو کرد ، خانه را آراست ، غذای مورد علاقه مرد را پخت و بعد بهترین لباسش را که مرد دوست داشت پوشید و به انتظار مرد نشست . شب ، وقتی که مرد به خانه برگشت ، خسته بود ! زن بدون آنکه به مرد نگاهی بکند و حرفی بزند سفره شام را پهن...
-
کاشف
شنبه 11 اسفندماه سال 1386 08:03
با خودش شمرد؛ ((یک، دو، سه، چار، پنج، شیش، هف، هش، نه، ده.)) بعد دستای کوچیکشو توی هوا نگه داشت و گفت: ((مامان! بقیه شو چه جوری بشمرم؟)) و در کمتر از یه لحظه درست مثل یه دانشمند که انگار چیز خیلی مهمی رو کشف کرده، چشماش برق زد و جوراباش رو درآورد.
-
تولد
سهشنبه 7 اسفندماه سال 1386 10:44
دیشب یه خواب عجیب دیدم: زمستون بود؛ خیلی سرد. لوله های آب ترکیده بودن. از شدت سرما حتی آب، توی آوند های درخت یخ زده بود. آدم ها بی حرکت زیر حجم انبوه لباسهای زمستونی خوابشون برده بود. فقط برف بود که نرم می بارید و آروم داشت شهر رو دفن می کرد . . . هیچ جنبنده ای نفس نمی کشید. . . . چند میلیون سال گذشت و خاک، آروم آروم...
-
موضوع انشا: می خواهم چه کاره شوم؟
شنبه 4 اسفندماه سال 1386 12:52
همه همکلاسی هایم یا می خواهند دکتر بشوند یا مهندس. غیر از یکیشان که می خواهد رئیس بانک بشود! با این حساب کار من کمی سخت می شود؛ اگر مریض شوم، نمی شود که فقط یکی از رفقای دکترم ویزیتم کند؛ بالاخره بقیهء آنها هم زندگیشان خرج دارد. دوستان مهندسم هم یه کم حساسند! اگر پول خوبی نگیرند، پروژه های آدم را با یک تغییر کاربری...
-
ساناز
جمعه 3 اسفندماه سال 1386 20:21
ساناز : ساناز کوچولوخیلی ذوق کرده بود.صدای شرب شرب بارون روی شیشه هاحسابی هیجان زده اش کرده بود.از پشت شیشه داشت کوچه را می دید .خیلی بی تابی می کرد. یکدفعه ساناز کوچولو با اون صدای جیغناک قشنگش داد زد: مامان بابا داره بارون می آد.انگار که تا حالا چنین صحنه ای را ندیده بود.مامان ساناز هم با لبخند ملیحی گفت آره عزیزم...
-
همراه
پنجشنبه 2 اسفندماه سال 1386 20:03
با آخرین نیروهای مانده ، با ته مانده امید با افسردگی تمام شماره اش را گرفتم ، بوق سوم گوشی را برداشت : * سلام ، می آیی امشب با هم یک کم قدم بزنیم ؟ می خوام باهات درد دل کنم *** برای قدم زدن میایم ولی حوصله حرفاتو ندارم . * ممنونم و گوشی را قطع کردم شب ، توی رختخواب سرم را روی بالش گذاشتم و آرام آرام اشک ریختم و با...
-
هدیه
چهارشنبه 1 اسفندماه سال 1386 11:22
وقتی اومد خونه، پژمرده ترین گل رز دنیا با کوتاه ترین ساقه ای که بشه برای یه گل تصور کرد، تو دستش بود. از قیافه ام فهمید که تو ذوقم خورده. گل رو داد دستم و گفت: طفلکی لابه لای شاخه ها له شده بود. دلم سوخت. فکر کردم حتما هیچ کس یه رز پژمرده نمی خره. http://golaab.blogsky.com
-
سیندرلا
سهشنبه 30 بهمنماه سال 1386 11:07
سیندرلا گفت: بی خیال بابا. هر دفه این کفشو میاری منم خر می شم دوباره زن پسر پادشاه می شم. وزیر اعظم گفت: ضعیفه بپوش! قصه رو خراب نکن. سیندرلا: چرا حرف زور می زنی؟ وزیر اعظم: ای فمینیست بیچاره معلوم الحال! سیندرلا: بابا اون یه چیز دیگه ست!!! من می گم قصه ات تکراری شده... - بعدشم کفش بلور و انداخت تو مستراح.
-
ایست آخر
دوشنبه 29 بهمنماه سال 1386 11:32
خیابان کیپ بود و هر چند دقیقه ، یکی دو متر جلو میرفتم ، راهی برای فرار نبود برای لحظه ای ، حرکت ماشین ها قدری شتاب گرفت . همه برای گرفتن راه از دیگری و گریختن از تنگنای خیابان عجله داشتند . در یک لحظه اتفاق افتاد... با صدای ناهنجار بوق به جلویی کوبیدم ، عقبی کوبید به من و ……… صدای آژیر آمبولانس که از مدتی قبل شنیده می...
-
روباه
شنبه 27 بهمنماه سال 1386 11:31
پیرکلاغی بود ، پنیری به منقار داشت . بر روی درختی نشسته بود ، روباهی می گذشت ، گفت : پنیرت پنیر پیتزاست ؟ کلاغ سرش را به علامت نه بالا انداخت روباه بی اعتنا گذشت . کلاغ در دل گفت : روباه هم روباه های قدیمی !! ---------------------------------------------------------------- http://happali.blogsky.com...
-
مادر عزیز
چهارشنبه 24 بهمنماه سال 1386 15:23
مردی مقابل گل فروشی ایستاده بود و می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود. وقتی از گل فروشـی خارج شد، دختری را دید که روی جـدول خیابان نشستـه بود و هق هق گریـه می کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید: دختر خوب، چرا گریه می کنی؟ دختر در حالی که گریه می کرد، گفت: می خواستم برای مادرم...
-
تشریح
چهارشنبه 24 بهمنماه سال 1386 14:05
گفت: حاضری؟... گفتم: ولش کن؛ گناه داره. گفت: نترس دیوونه! دردش نمیاد که؛ مرده. از اون روز که شکم مارمولک بیچاره رو پاره کرد که فقط ببینه توش چیه، سالها گذشته. الان اون جراح شده، من طراح.
-
همکلاسی
سهشنبه 23 بهمنماه سال 1386 18:39
همیشه لابلای حرف هایش این جملات تکرار می شد : شاگرد اول کنکور مکانیک که شده بودم …… دانشجوی ممتاز که شده بودم…… روز جشن فارغ التحصیلی بود که …… و رئیس اداره ساکت و آرام ، با چشمانی نیمه باز و لبخندی نرم ٬ همکلاسی سابق دانشکده اش را نگاه می کرد که حالا برای گذران زندگی و تامین هزینه سنگین اعتیاد خود مسئول توزیع جراید...
-
آواره
سهشنبه 23 بهمنماه سال 1386 10:55
بعد از کلی در به دری بالاخره یه خونه پیدا کردم. هنوز خستگیم در نرفته بود که همسایه بغلی زد رو شونه م و گفت: ببخشید شما؟؟ گفتم: من؟... مخلصت مداد سیا! اینجا خالی بود منم بی جا! همسایه گفت: بزن به چاک داداش بذار هوا بیاد. ما خودمون اورجینالشو از جعبه مداد رنگی بیرون کردیم یه کم جامون وا شه! http://golaab.blogsky.com
-
گرز کاوه
شنبه 20 بهمنماه سال 1386 10:52
ضحاک گفت:جون بچه تون این طومار و امضا کنین که من هیشکی رو اذیت نکردم؛ مردم خودشون به زور مغز بچه هاشونو دادن به من. کاوه گفت: آره جون خودت! فک کردی کشکیه؟ الانه فریدون میاد باباتو در میاره. ضحاک گفت: زرشک! فریدون بدون طلسم اون گاوه که شیرشو خورده هیچ ...ی نمی تونه بخوره. کاوه گفت: پس خبر نداری! حاجیت از سر همون گاوه...
-
مهمانی بزرگ
دوشنبه 15 بهمنماه سال 1386 19:48
توی فروشگاه بزرگ زنجیره ای شهر دنبالشون می گشت . هی اینورو اونور دید می زد.یه جورایی داشت چشم چرونی می کرد.هیکلهای قشنگ و جذاب، دست و پاهای سفید و کشیده ،سینه های درشت و مهمتر از همه رونهای حجیم اونها ،حسابی ذوق زده اش کرده بود.با خودش می گفت اگه بتونم همه شونو به مهمونی فردا شب بیارم چی میشه .انگار که صاحب این بدنهای...
-
مرغ عشق
دوشنبه 15 بهمنماه سال 1386 15:52
گفتم: راست می گن مرغ عشق بدون جفتش می میره. قفس مرغ عشق و از میخ روی دیوار پایین آورد و گفت: اینو ببین! پارسال جفتش مرد؛ الان خیلی تنهاست ولی خوب، می بینی که زنده ست. بعد قفس به دست روی صندلی نشست و ادامه داد: مثل آدما دیگه. بدون هم نمیمیرن که. اما می تونن معنی زندگی همدیگه باشن.
-
بگویم بشناسی...
یکشنبه 14 بهمنماه سال 1386 23:26
بگویم بشناسی ... و ابی شمس امی قمر / فانا الکوکب و ابن القمرین / چیست تقصیر من ای قوم که امروز جهانی .../ آقا این سی دی عرب رو دارین؟ نزار القطری رو می خوای ؟... تو دلش خدا رو شکر می کرد" خدا بده برکت"... امروز سیصدمین سی دی نزار قطری بود که می فروخت.براستی تجارت را دینی کردن یا با دین تجارت کردن؟ شاید هم اصلا مهم...
-
mac maneman
شنبه 13 بهمنماه سال 1386 12:16
صدای تلویزیون اونقدر بلند بود که از پشت در بسته می فهمیدی گزارش فوتبال پخش می کنه. با عصبانیت در اطاق و باز کردم و رفتم تو که یهو صدای فریاد بابامو شنیدم: آفرین مک منه من! عجب گلی! چشمام از حدقه زده بود بیرون. بابام از کی اونقدر لوس شده بود؟؟ دهنم و کج کردم و گفتم: بابا...؟! مک منه کی؟ بابام خندید و گفت: مک منه من....
-
تکنو
جمعه 12 بهمنماه سال 1386 16:00
صدای پخش ماشین بی شباهت به صدای موزیکهای تکنوهای خارجی نبود.پسر جوان خودش رو تو آینه ماشین ورانداز می کرد.موهای ژل زده، محاسن آنکارد شده ،ابروهای نازک شده و عینک دودی ایتالیایی اش کلا چهره اش رو جذاب نشان می داد.جلوشون ترمز کرد .دخترای کنار خیابون یه نگاه به پراید نقره ای متالیک کاملا اسپرت شده انداختند.راننده جوان...
-
الیور تویست
سهشنبه 9 بهمنماه سال 1386 10:58
الیور کوچولو ظرفش رو بالاتر برد و گفت: یه کم بیشتر! آقا گندهه نیم خیز شد و گفت: چی گفتی؟؟؟ الیور گفت: بیشتر! آقا گندهه گفت: با کمال میل! و یه ملاقه سوپ توی ظرف الیور ریخت. الیور از این مهربونی خوشحال شد و از اون به بعد سالهای سال توی یتیم خونه زندگی کرد. وقتی بزرگ شد برای خودش گدای شریفی شد و هرگز نفهمید که تو تمام...
-
تصمیم
سهشنبه 9 بهمنماه سال 1386 10:47
اگر شما از اعماق قلبتان تصمیم به انجام کاری بگیرید می توانید آن را انجام بدهید پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود . تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود . پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد : پسرعزیزم من حال...
-
نکست استیشن شوش
شنبه 6 بهمنماه سال 1386 17:48
نکست استیشن شوش؛ قطار مترو ،ایستگاه ترمینال جنوب رو ترک می کنه و به سمت ایستگاه شوش در حال حرکته؛ سیستم صوتی قطار اعلام می کنه : "ایستگاه بعد شوش نکست استیشن شوش" این آخری رو با لهجه شیرین فارسی می گه .تا اگه احیانا مسافرخارجی تو قطاره متوجه بشه.بعضیها خنده شون می گیره.چندتا از مسافرهای قطار شهرستانی هستند که...
-
آدم و حوا
چهارشنبه 3 بهمنماه سال 1386 12:33
واعظی بر منبر می گفت ، هر که نام آدم و حوا را نوشته بر در خانه آویزد شیطان بدان خانه نیاید . طلحک از پای منبر بر خواسته گفت : مولانا ،شیطان در بهشت ، در جوار خدا ، به نزد ایشان رفت و بفریفت چگونه میشود که بر در خانه ما از اسم ایشان بپرهیزد ؟
-
هیچجا مثل اینجا نیست
سهشنبه 2 بهمنماه سال 1386 23:34
رییس جمهور برای استقبال از سفینه از راه رسیده و غولپیکر موجودات غیرزمینی، به صحرای آریزونا رفت. رییس جمهور گفت«صلح.» موجودی غیرزمینی که خیلی به انسان شباهت داشت گفت:«متشکرم. ما اعضای یک تور جهانی یک میلیون ساله هستیم. از بازگشت به وطن خیلی هیجانزده شدهایم.» «خواهش میکنم از اینجا بازدید کنید. بعد هم سفر خوش.» موجود...